گیلان منطقه‌ای تاریخی در حدود دلتای رود سفیدرود است که میهن مردم گیل در دوران باستان بود. به ساکنان ایرانی کنونی آن که به زبان گیلکی تکلم می‌کنند گیلک گفته می‌شود.سرزمین گیلان از نظر داشتن کتاب‌های تاریخی در وضعیت خوبی است و وقایع این خطه از سال ۸۸۰ قمری تاکنون به صورت نسبتاً مشروح و منظمی ثبت شده‌است.ساکنین این سرزمین خصوصاً دیلمیان تأثیرگذاری زیادی بر تاریخ همسایگانشان و حتی بر خلافت داشتند.

یافته‌های باستانشناسی در گیلان نشان دهنده وجود تمدن‌هایی سه هزار ساله چون مارلیک و املش است که آثار باستانی خبر از خبرگی سازندگان و ثروتمندی مردمان این سرزمین می‌دهد. تا قرن هفتم پس از میلاد گیلان در حوزه نفوذ امپراطوری‌های پی در پی هخامنشی، سلوکی، پارتی و ساسانی که بر ایران حکم می‌راندند قرار داشت.

در هجوم عرب‌ها دیلمیان مقاومت شدیدی در برابر اشغالگران عرب نشان دادند و گیلان به اشغال آنان در نیامد. دیلمیان پذیرش اسلام را با مذهب تشیع آغاز کردند و از فرق شیعه، مذهب زیدیه، اولین و پرطرفدارترین آنان در گیلان بود.

گیلان به دو بخش دو سوی سفیدرود به نام‌های بیه پیش و بیه پس تقسیم شده‌است. مناطق عمده حاکمان خودشان را داشتند که اغلب در حال جنگ با همدیگر بودند اما با هم همکاری می‌کردند تا از نزدیکی به قدرت‌های خارجی دوری کنند. کوه‌های بلند با گذرگاه‌های باریک پرپیچ و خم، جنگل‌های غیر قابل تسخیر، باران‌های فراوان، و اقلیم نامناسب آن، فاتحان قدرتمند را به اعمال خراج قانع می‌کرد و از فکر حمله باز می‌داشت. بنابراین گیلان تا زمانی که می‌توانست حکومتی خودمختار بماند، منطقه‌ای مطلوب پناهندگان سیاسی بود. در قرون ۱۵ و ۱۶ میلادی، دو سلسله کیایی و اسحاقوندی بر دو بخش گیلان حکومت می‌کردند که با حمله صفویان برچیده شدند.

در قرن هیجدهم گیلان به مدت دوازده سال توسط روسیه اشغال شد. در قرن نوزدهم افزایش تجارت خارجی و توسعه سریع حمل و نقل در خزر و سیل مسافر و بار در راه ترانزیتی تهران-انزلی گیلان را به مدار اقتصاد نوظهور جهانی و قدرت مرکزی آورد و گیلان با تبدیل شدن به مرکز تماس سیاسی اقتصادی و اجتماعی با غرب در واپسین دهه‌های قرن نوزده، تبدیل به میدانی برای شماری از جنبش‌های شورشی مهم رادیکال در دوره ۱۹۰۵ تا ۱۹۲۱ تبدیل شد. گیلانیان نقشی اساسی در پیروزی انقلاب مشروطیت و اعاده مشروطیت پس از استبداد صغیر داشتند و با فتح تهران، محمد علی شاه را برکنار کردند. نهضت جنگل گیلان منجر به تأسیس جمهوری شورایی گیلان، به رهبری میرزا کوچک خان جنگلی شد که اولین و تنها حکومت سوسیالیستی در ایران بوده‌است.

امروزه گیلان که یکی از استانهای ایران است، بیش از ۲ میلیون و ۴۰۰ هزار نفر جمعیت دارد.

نام

درباره نام گیلان و معانی واژه گیل نظرات مختلفی ابراز شده‌است. لغت نامه دهخدا گیلان را ماخوذ از واژه "گیل" به اضافه پسوند "ان" دانسته و افزوده‌است در پهلوی گلان به معنی مملکت گل‌ها و نزد یونانی‌ها گلای.

زبانشناسانی چون آندرآس گیلان را تحول یافته وارنای اوستایی دانسته‌اند. دیگرانی چون امیل بنونیست این نظر را رد کرده‌اند. شرق شناسان در خصوص تعیین محل وارنا و تطبیق آن با گیلان هم اختلاف دارند. هرچند ژمیز دارمستر حدود صدسال پیش منطقه وارنا در اوستا را کرانه کاسپین ایران می‌دانست اما اوستاشناسان نوین مانند والتر هنینگ آن را در منطقه بورنو شمال پیشاور (واقع در پاکستان امروزی) میدانند

در زمان باستان به مناطق کوهستانی گیلان دیلمستان اطلاق می‌شده‌است اما گاهی این واژه به تمام گیلان و یا حتی کل کرانه جنوبی دریای خزر اطلاق می‌شده‌است ساکنین دیلم اغلب دشمن بومیان واقعی گیلان بودند.در سده‌های بعد از اسلام تا سده‌های هفتم، هشتم و نهم هجری، که با افول قدرت دیلمیان، و برآمدن تدریجی گیلها همراه بود، این نام به تمام پهنه گیلان اطلاق می‌شد.

به نوشته خودزکو :

نام این ایالت، که ساکنانش گاهی آن را گیل، زمانی گیلان و گاهی گیلانات می‌نامند، در واقع معرّف سرزمینی باتلاقی است. در لهجهٔ محلی مردم این سرزمین، گیل به معنای گِل به کار برده می‌شود. گیلان و گیلانات هر دو صورت جمع این اسم هستند.

از سده هفتم به بعد با حمله مغول و قرار گرفتن مراکز قدرت در جلگه کاسته شدن از اقتدار حکام دیلم و کوه‌نشین، نام گیلان به جای دیلم استفاده شد و در متون تاریخی جایگزین آن شد.

مردم شناسی تاریخی

بنا بر نوشته ابن اثیر به دلیل گرمای هوا در قرون وسطی مردم گیلان فقط شلوارهای کوتاه می‌پوشیدند یا تقریباً لخت بودند. جنگل‌های انبوه مواد لازم برای ساخت خانه‌های چوبی دارای ایوانها که خاص گیلان است را فراهم می‌کرد. در قرون وسطی کشاورزی که فعالیتی پرسود بود عمدتاً بر عهده زنان نهاده شده بودو عمدتاً مشتمل بر برنجکاری و نوغانکاری بود که توسط جنواییها مرسوم شده بود. در قرن چهاردهم محصولات آن از طریق تانا در سواحل شمالی دریای سیاه به ناحیه مدیترانه صادر می‌شد. در آن دوران ماهیگیری هم نقش مهمی در تامین غذای سکنان داشت ؛ به نظر می‌رسد بیشتر سفرها در دریا به جای گیلان همچون در دوره مدرن، از آبسکون انجام می‌شد.

جغرافیای تاریخی

 

استنکا رازین شورشی و دزد دریایی قزاق قرن هفدهم، در حین یورش در دریای خزر، واسیلی سوریکوف، ۱۹۰۶ - موزه روسیه

 

گیلان در قرون وسطی، ابتدائاً در جنوب شرقی تا چالوس امتداد می‌یافت؛ بعدها در سوی شرقیش به موازات پلو رود قرار می‌گرفت و چابکسر را شامل می‌شد. گیلان در شمال شرق هم مرز منطقه تالش بود که گاهی بخشی از گیلان به شمار می‌رفت. پس از معاهده گلستان و انضمام تالش به روسیه در ۱۸۱۳، این مرز با رود آستارا جایگزین شد. مرکز گیلان در قرون وسطی ابتدا دولاب (به گفته مقدسی، گسکر) و سپس فومن و لاهیجان بود. نهایتاً پس از پیوستن گیلان به امپراطوری صفوی، رشت به مرکزیت رسید که در زمان نادر و نیز تاکنون مرکز مانده‌است.

سفیدرود گیلان را به دو بخش بیه پس (سرزمین گلای) و بیه پیش (سرزمین آماردیها) تقسیم می‌کند. نویسنده حدودالعالم از مردم دو بیه پیش و بیه پس با عنوان این سوی رودیان و آن سوی رودیان نام می‌برد و روی شخصیت ستیزه جوی مردانش تاکید می‌کند، که در نبردهای بین روستاها که تا زمانی که سن بالا، آنان را به متعصبانی مذهبی تبدیل کند، تنها پیشه آنهاست، ظاهر می‌شود. منابع جدیدتر عمدتاً به لغت‌های محلی بیه پیش و بیه پس اشاره می‌کنند. (واژه گیلکی بیه به معنای آب، بازمانده‌ای از لغت قدیمی ایرانی آو است)

رشته کوه شمال فلات ایران، گیلان را نیز در سرتاسر تاریخش چون همهٔ نواحی جنوب ساحل دریای خزر از اشغالگران درون مرزی و نیز اعراب، مغولان، ترکان و اسکندر مقدونی،محافظت کرده‌است.ولی در ۳۰۱ هجری/۹۱۳-۴ میلادی وایکینگها (روس') موفق شدند از راه دریای خزر حمله موفقی را صورت دهند و قزاقها در ۱۶۳۸ به رهبری استنکا رازین و نیز در ۱۶۶۷ تا رشت رسیدند و آن را غارت کردند.

 

دوره باستانی

جام طلایی یافت شده در مارلیک. نگهداری شده در موزه ملی ایران

 

با آغاز سده بیستم میلادی، اماکنی باستانی در گیلان، مورد توجه ویژه باستان شناسان قرار گرفت. در حفاری‌های تپه مارلیک (که قدمتی ۳۰۰۰ ساله دارد) ظروف سفالین، مجسمه‌های کوچک از طلا، نقره و برنز و اسلحه‌های برنزی کشف شد. کاوش‌های گروه عزت نگهبان در سال‌های ۱۹۶۱-۱۹۶۲ هم به کشف آرامگاه پادشاهی از همان دوران و گورستان مردمان عادی در پایین آن و نیز کلکسیون قابل توجهی از جواهرات از این آرامگاه‌ها شد. طرز ساخت این اشیا و وفور طلا و نقره در این آثار باستانی خبر از خبرگی سازندگان و ثروتمندی مردمان این سرزمین می‌دهد.

 

تکوک یافت شده در عمارلو، مربوط به قرن اول قبل از میلاد. نگهداری شده در موزه ملی ایران

 

 

ناچخ با سر قوچ، اواخر هزاره دوم و اوایل هزاره اول قبل از میلاد، املش، ایران، موزه هنرهای زیبای لیون

 

اقوامی همچون کاسپیها و کادوسی‌ها و آماردها پیش از میلاد در کرانه دریای کاسپین ساکن بوده‌اند که دانشمندانی چون ریچارد فرای، آملی کوهت و رودیگر اشمیت آنان را آریایی محسوب کرده‌اند.

 

اقوام گوناگون ساکن جنوب دریای خزر در دوران باستان

 

دوره مادها

بنا به یک روایت ماد بزرگ از سمت مشرق تا سیحون و جیحون امتداد می‌یافته و در مورد گیلان و مازندران (کادوسیان و ماردها) مانع رسیدن مادها به بحر خزر شدند و بعضی مانند کتزیاس معتقدند که گیلان و مازندران در اواخر عهد ماد از آن جدا شدند. آنچه در اینجا مورد توجه‌است قلمرو ماد نیست بلکه کانون حکومتی اولیه آن است یعنی آذربایجان و بخشی از کردستان و اینکه این کانون در شمال کانون حکومتی عیلام بوده‌است. در وحدت جغرافیائی کردستان و گیلان و مازندران شک نیست. الحاق و پیوستگی آنها فقط گسترش بنیه اقتصادی و سیاسی آنها را می‌رساند با حفظ استقلال داخلی هر واحد.

کادوسیان قبیله‌ای ایرانی بودند که بنا بر استفان بیزانتیین دریاهای خزر و سیاه و بنا بر استرابو در کرانه جنوب غرب دریای خزر و جنوب ارس بین آلبانی در شمال و ماردی در شرق یعنی در بخش کوهستانی مادیه پیرامون پاراچوآتراسمی‌زیستند. گفته شده نی‌نوس شاه آشوری آنان را شکست داد. در دوره مادها آنان آشکارا قادر به حفظ استقلالشان بوده‌اند و حتی گفته شده در دوره آرتئس وقتی یک پارسی به نام پارسد که از مادها گریخته بود (برادر زن رهبرشان)، مجبور شان کرد با مادها بجنگند. شاه مادها را شکست داده‌اند. بنابراین کادوسیان هرگز تابع شاهان ماد نبوده‌اند و فقط این کوروش بود که گفته شده داوطلبانه فرمانبردارش شدند. بنابر گفته گزنفون، او هنگام مرگ پسرش را ساتراپ مادها ارمنیان و کادوسیان کرد.

تا قرن هفتم میلادی٬ گیلان در منطقه نفوذ هخامنشیان٬ سلوکیان٬ اشکانیان و ساسانیان قرار داشت که بر ایران تا قرن هفتم میلادی حکمفرمایی می کردند. فتح ایران بدست اعراب باعث ظهور تعداد زیادی سلسله‌های محلی در گیلان شد.

دوره هخامنشی

اردشیر دوم کارزاری بی فایده را علیه مردم جنگجوی جنوب این دریا از جمله کادوسیان ترتیب داد، کارزاری که از پدرش به ارث برده بود و به پسرش سپرد تا یک قرن بعد آنرا تکمیل نماید. مردمان جنوب دریا که فاصله زیادی از پایتخت دولت پارسی داشتند، احتمالاً تحت سلطه مستقیم و موثر حکومت مرکزی نبوده‌اند و این که راه مستقیمی در جنوب این دریا وجود نداشته، حائز اهمیت است. این عدم دسترسی، اسکندر مقدونی را در دستیابی به مقاصد خود برای گشودن راهش به سوی شرق آن، دچار مشکل نمود. در آنجا حفاظت در برابر عشایر استپها، مهم تر از کنترل پارسیان بود.

اسکندر موفق به تسخیر گیلان نشد.

به نظر می‌رسد کادوسیان با دولت مرکزی هخامنشی پیوسته مشکل داشته‌اند: می دانیم در ۴۰۵ قبل میلاد در اواخر حکومت داریوش دوم قیامی بوده که تا قیام کوروش ادامه داشته و نیز موارد دیگر رخ داده‌است. به طور خاص در خصوص اردوکشی اردشیر دوم علیه کادوسیان در جریان قیامهای عظیم ۳۸۰ شواهد موجود است. این اردوکشی شکستی مفتضحانه بود و تنها مذاکرات دیپلماتیک توسط ساتراپ تیریبازوس عقب نشینی را ممکن کرد و خود شاه پیاده راه پیمود. گفته شده داریوش سوم در پی شکست دادن کادوسیان در نبردی تن به تن در جریان اردوکشی علیه آن قبیله در اولین سالهای حکومت اردشیر سوم ساتراپ ارمنستان شده‌است. کادوسیان به همراه مادها و دیگر شمالیان در سپاه داریوش سوم می‌جنگیدند و به سوی مقدونیان در آربلا / گوگمل پیش می‌رفتند گرچه ترکیب دقیق آن ارتش در منابع متغیر ذکر شده‌است.

دوره ساسانی

نوشته‌های دوران آغازین ساسانی و منابع عربی در قرون وسطی از تلاش اولین افراد خاندان ساسانی، اردشیر اول و شاپور اول برای تسخیر تمام ایران حکایت می‌کنند. تا زمان شاپور اول تمامی حاکمان محلی برکنار شده بودند و فرزندان شاپور جایگزین آنها شده بودند. از جمله بهرام که بر گیلان حکم می‌راند.حدود فتوحات اردشیر را نمی‌توان با دقت تعیین کرد. اکثر مناطق پارتی، شامل حکومتهای تابع از ساسانیان اطاعت کردند. بنا به گفته طبری، پادشاهان کوشان و توران در شرق به اردشیر گرویدند، اما در غرب، و جزایر خلیج فارس و بحرین، لشکرکشی انجام شد و این مناطق فتح شدند. اینکه گیلان و مناطق ساحلی خزر به اردشیر پیوسته باشند غیر محتمل است چونکه عنوان گیلانشاه برای اولین بار در دوران شاپور اول ظاهر شد.مناطق حاشیه خزر مادیه یک منطقه جغرافیایی و قومیتی متمایز ایران را شکل می‌دادند و به استقلال سیاسی گرایش داشتند. نامه تنسر نشان می‌دهد شاه گشناسب، در ابتدای دوره ساسانی شاه گیلان، دیلم و رویان، طبرستان و دماوند بوده‌است. منطقه، یک پادشاهی تابع و بعدها استان کوههای پتشخوارگر (فرشواذگر) را شکل می‌داد. شهر اصلیش، رشت (سایرو پولیس)، باید بر سر راههای پارتی به ارس و آتورپاتکان بوده باشد. مسیحیت از طریق این راه می‌توانسته از قرن دوم به بعد به گیلها رسیده باشد گرچه تازه از قرن ششم به بعد اسقف نشین شده‌است. جاده ماه در جنوب از طریق شادشاپور (قزوین)، قابل دسترسی بود.

به نظر می‌رسد که گیلها (گیله مردان)، حدود قرن اول یا دوم قبل از میلاد، وارد ساحل جنوبی دریای خزر و غرب رود آماردوس (بعدها سفیدرود) شدند. در هجوم عرب‌ها، گیلان به اشغال آنان در نیامد. پلینی آنها را با کادوسیها که از قبل آنجا می‌زیستند یکی می‌کند. محتملتر است که آنها مردم دیگری بوده‌اند، احتمالاً از منطقه داغستان آمده‌اند و جایگزین کادوسیان شده‌اند. متعاقباً از رود آماردوس هم گذشتند و به همراه دیلمیان جایگزین آماردی‌ها شدند. از آنها هم مانند دیلمیان به عنوان مزدوران شاهان ساسانی نام برده شده ولی به نظر نمی‌رسد تحت فرمان مؤثر آنان درآمده باشند.

از آنجا که از دوره هخامنشیان و ساسانیان، گیلان با خاندانها و فرمانروایان محلیش تقریباً همیشه مستقل بود، دین زرتشتی و کلنی‌های نسطوری توانست برای مدت طولانی در آن دوام آورد. در ۵۳۳ از گیلان همراه با آمل به عنوان پایگاه کشیشی نسطوری نام برده شده‌است.

تا قرن هفتم میلادی٬ گیلان در منطقه نفوذ هخامنشیان٬ سلوکیان٬ اشکانیان و ساسانیان قرار داشت که بر ایران تا قرن هفتم میلادی حکمفرمایی می کردند. فتح ایران بدست اعراب باعث ظهور تعداد زیادی سلسله‌های محلی در گیلان شد. گفته می‌شود خاندان دابویگان هم پیش از رفتن به مازندران از گیلان نشات گرفته‌است.

نیاز به راهنمایی دارید؟با ما برای سفارش آگهی و تبلیغ خود تماس بگیرید!