بیوگرافی و زندگینامه دکتر رضی شبان

دکتر رضی شبان از مردان ظلم ­ستیز و از اطبای حاذق گیلان در 12 تیر1290 در قریۀ سفیدمزگی ــ شالماــ در شهرستان شفت به جهان زندگی پای نهاد.

پدرش از افراد صاحب اعتبار و برخوردار از احترام بود. او پسرش را به فراگرفتنِ خواندن و نوشتن نزد طالقانی‌هایی که چند ماه از سال را به گیلان آمده و به قراء و قصبات می‌رفتند تا بچه‌های مردم را با قرآن، خط و استثنائاً فارسی آشنا سازند، واداشت.

رضی نزد آن‌ها تا آن‌جا به تحصیل پرداخت که چون به رشت آمد، طی شرکت در آزمایش استعدادی یا قوه‌ای، موفق شد در کلاس سوم مدرسة جدید نام‌نویسی کند. این موفقیت در روحیه‌اش اثر فراوان به‌جای نهاد و وی را برای آموزندگی کامل‌تر آماده ساخت. او همیشه از آن دوران با شادی و افتخار یاد می‌کرد.

رضی شبان پس از پذیرفته‌شدن در امتحانات نهایی ششم ابتدایی در دبیرستان شاهپور (شهیدبهشتی فعلی) نام نوشت و با جدّیت دوران متوسطه را گذرانید. او در اولین دورۀ کنکور طلب دانشکدۀ پزشکی تهران، که فقط یکصد تن دانشجو را پذیرا بود، شرکت کرد و با اخذ رتبۀ اولی در دانشگاه نام نوشت. پس از اخذ دانش‌نامۀ طب عمومی، با شور و شوقی که به خدمات اجتماعی و مردمی زادگاه خود داشت، به گیلان بازگشت و به گشایش مطب اقدام کرد. او عاشقانه به مداوای بیماران پرداخت، ولی از همان آغاز راه از مسائل اجتماعی و شهری  غفلت نورزید. در سال 1327 خورشیدی به نمایندگی مردم در انجمن شهر رشت انتخاب گردید و در آغاز نمایندگی تا ختم دورۀ آن؛ یعنی سال 1331، لحظه‌ای از خدمت به مردم محروم جامعه غافل نشد.

از مبارزات درخشان دکتر رضی شبان، مخالفت شدید وی با ساخت مجسمه و خرید و ارسال هدیۀ یک میلیون و پانصد هزار ریالی عروسی ثریا بختیاری (اسفندیاری)، همسر شاه، به تهران، مصوبۀ انجمن شهرداری رشت بود، که می‌بایستی به نام و از سوی مردم رشت به دربار محمدرضا فرستاد می‌شد.

شبان با شهامت کم‌نظیری آغاز مخالفت نمود و طی سخنرانی بسیار مفصلی در جلسۀ انجمن گفت: فقر عمومی و وضع نابسامان اقتصاد و کشاورزی، مصیبت دردناکی را دامن‌گیر مردم رشت نموده و همۀ مردم با مضیقۀ مالی دست‌به‌گریبان هستند. در چنین وضعی انجمن شهرداری رشت با تصویب و خرید و ارسال چنین هدیۀ نفیس و گران‌بهایی چه چیزی را می‌خواهد ثابت کند؟

بازتاب گفتار مخالفت‌آمیز شبان، که بی‌درنگ توسط دستگاه‌های مسئول به تهران گزارش گردید، این بود که دستور قاطع صادر شد تا رشت و تمام شهرهای ایران اقدامی در مورد تهیۀ چشم‌روشنی به عمل نیاورند.

از کارهای ارزشمند دیگر شبان، پیش‌گیری از انتشار بیماری سل در سطح شهر رشت بود؛ بدین معنی که شهرداری رشت تعهد داشت بابت هزینۀ نگهداری و درمانی ـ بهداشتی کسانی که به سل مبتلا شده‌اند و به آسایش‌گاه موسوم به شاه‌آباد در تهران معرفی می‌شدند، درصدی پرداخت نماید و چون چندی انجام این تعهد به تأخیر افتاد، معلولین گیلانی از پذیرایی لازم و قابل توجه محروم ماندند، تا آن‌جا که ناچار شدند به‌صورت دسته‌جمعی به رشت آمده و واریز دیون و درصد تعهد شده را درخواست نمودند. چون شهرداری بودجه کافی نداشت، بیماران تهدید کردند که اگر شهرداری در این باره سستی بیش‌تری نشان دهد آن‌ها به‌ناچار به آغوش خانواده‌های خود بازمی‌گردند، که این سبب پراکنده‌شدن میکروب خطرناک سل و موجد خطر برای کل شهر می‌شد. شهرداری قول داد در اسرع وقت اقدام به واریز بدهی و تعهدات خود بنماید و شبان مأمور مذاکرۀ لازم با مسئولین شاه‌آباد و بهداری آن زمان شد.

شبان طی نشست‌های متعدد و تنظیم قرارداد جدیدتری، با اخذ صورت‌بدهی به رشت بازگشت و شهر بدین‌سان از آلودگی نجات یافت. او پس از یک عمر خدمت و تلاش صادقانه در تاریخ 27/12/1376 خورشیدی به ابدیت پیوست؛ مردی که مردم روزگارش یادش را جادوانه داشته‌اند. به این امید که نسل­ های بعدی هم یادش را جاودانه کنند زیرا به قول فرخی یزدی:
از دفتر زمانه فتد نامش از قلم       هر ملتی که مردم صاحب‌قلم نداشت1

روزنامۀ شبان را زنده یاد دکتر رضی شبان از 23 آذر 1329 تا 27 اسفند 1330 منتشر کرد. صاحب‌امتیاز و مدیرمسئول آن دکتر شبان و سردبیرش فرهاد خسروشاهی بود. محل چاپ و ادارۀ این نشریه در رشت، فلکۀ سبزه‌میدان قرار داشت. 55 شماره از این نشریه را شادروان شبان به کتابخانۀ ملی رشت اهداء کرده است، که نگاهی اجمالی و گذرا به شماره‌های مختلف این نشریه وزین می‌افکنیم:
در سمت چپ تمامی 55 شمارۀ این نشریه سخنانی کوتاه ولی آموزنده از پیامبر اسلام (ص) آمده است. نشریه در روزهای پنجشنبه منتشر می‌شد و قیمت آن یک ریال بوده است. ماهیت نشریه را می‌توان بررسی موضوعات سیاسی ـ اجتماعی دانست. در نشریۀ شبان موضوعات معتنابه و روز استانی و ملی مورد توجه قرار می‌گرفت. اهم مطالب این نشریه در مورد استان، حول دو محور خلاصه می‌شود.
1. بازتاب فروش سؤالات امتحان نهایی سال پنجم ابتدایی از سوی برخی از مسئولان وقت ادارۀ آموزش و پرورش و پیگیری این مسئله که شکایت اولیای دانش‌آموزان را درپی داشت و به دنبال آن بازرسی از تهران برای رسیدگی به این امر به گیلان سفر کرد. (طنزی که در ادامۀ مقاله آمده است ناظر به انعکاس نتیجۀ پیگیری مأمور اعزامی از تهران به رشت است.)
2. مخالفت گسترده با فعالیت انجمن شهر رشت که هیچ‌گاه نتوانست یا نخواست مشکلات مردم را مرتفع سازد. اهم مطالب ملی که مورد توجه نشریۀ شبان قرار گرفته مخالفت با جدایی بحرین از ایران مبارزه و مخالفت با دولت سپهبد رزم‌آرا و شرکت استعماری نفت ایران و انگلیس و پشتیبانی از دولت ملی دکتر مصدق است.
در این مقاله با نگاهی گذرا به برخی از شماره‌های این نشریه، به‌صورت اجمالی محتوای آن به‌خوبی تبیین می‌شود:
در شمارۀ یک این نشریه و در صفحۀ دو آمده است:
1. بحرین را دریابید، امپراطوری انگلستان در آستانۀ شکست حقیقی است، نفت را ملی کنید تا مردم از بدبختی و پریشانی نجات یابند و کارگزاران شرکت نفت نتوانند در امور داخلی ما تا این حد مداخله نمایند.
2. آقای انیسی، بازرس فرهنگ! در نظر داشته باشید که شما برای احقاق حق یک عده دانش‌آموز بی‌گناه وارد رشت شده‌اید. تمام مردم گیلان از دانش‌آموزان سال پنجم طرف‌داری می‌نمایند. همه می‌دانند که دانش‌آموزان از دست بعضی از دبیران پول‌پرست به چه عذابی گرفتارند. آقای انیسی بدانید که امتحانات سال پنجم رشت غیرقانونی بوده و چنانچه رسیدگی دقیق در اوراق و آنچه در امتحان گذشته است به‌عمل نیاورید، ارزش آن موردگواهی و تصدیق هیچ‌یک از مردم گیلان نخواهد بود.
در زیر صفحۀ یکِ شماره‌ای که در 30 آذر 1329 منتشر شده آمده است: برای نجات از چنگ امپریالیسم خونخوار در راه لغو امتیاز نفت متحد شوید.
در شمارۀ 15 دی 1329 خطاب به رزم‌آراء، نخست‌وزیر وقت، آمده است: آقای نخست‌وزیر اگر شما نمی‌توانید در برابر نفوذ خارجی مقاومت نمایید، دلیل این نیست که ملت ایران تاب مقاومت ندارد.
در شمارۀ 21 دی 1399، به‌خوبی ماهیت پیمان سعدآباد را، که آن را می‌توان کمربند امنیتی کشورهای تحت سلطۀ انگلیس در مقابل نفوذ کمونیسم دانست، به چالش می‌گیرد و از آن به‌عنوان حلقۀ غلامی انگلیسی ها یاد می‌کند. قابل توجه است که این پیمان در دورۀ سلطنت رضاشاه بسته شده بود.
در صفحۀ یک پنجم بهمن 1329، نشریۀ شبان ماهیت فعالیت خود را این‌گونه معرفی می‌کند: مخالفین به ما ناسزا می‌گویند، ولی باید بدانند که روش مبارزۀ ما در راه دفاع از حقوق مردم ستم‌کش تغییرناپذیر است.
در شمارۀ 12 بهمن 1329 به‌شدت کابینۀ رزم‌آرا و گماشتگان وی را مورد آماج خود قرار می‌دهد: مأمورین نالایق دولت و نمایندگان رزم‌آراء با اعمال ناپسند خود تیشه به ریشۀ ملت ایران می‌زنند و غارت و اسارت مردم را شغل حقیقی خود قرار داده‌اند؛ روش رزم‌آراء به تغییر رژیم ایران کمک می‌کند.
در زیر صفحۀ سۀ شمارۀ 12 بهمن 1329 تا آخرین شمارۀ این نشریه، این عنوان به‌صورت هفتگی آمده است: دکتر شبان بعدازظهر روزهای دوشنبه و پنجشنبه کمافی‌السابق مجاناً پذیرایی می‌نماید.
در روزنامۀ 3 اسفند 1329ــ که دورۀ حاکمیت دولت رزم‌آراست‌ــ این عنوان توجه خوانندگان را به خود جلب می‌کند: با حکومت اراذل و اوباش باید مردانه پیکار کرد (الملک یبقی مع‌الکفر و لایبقی مع‌الظلم). این عنوان را می‌توان در روی صفحۀ اول، که صفحۀ روی جلد نشریۀ شبان به شمار می‌آید، مطالعه کرد.
نشریۀ شبان حتی در شمارۀ 17 اسفند 1329 پا را از نکوهش کابینه فراتر نهاده و محمدرضا پهلوی را هم مورد آماج و خطاب قرار داده است: اعلیحضرتا! آیا شما هم برای شنیدن و رسیدگی به آه و نالۀ مظلومین وقت و حوصله ندارید؟ در صفحۀ اول همین شماره و در ادامه آمده است: اِی شاه تاجدار! ای برادر عزیز! ای پدر یتیمان! بر جایگاه عدالت نوشیروان تکیه زده‌ای، بر مردم مسلمان حکومت می‌کنی، این رسم مسلمانی نیست که مردمی را در بدبختی و مذلت غوطه‌ور و هم‌آغوش با عفریت مرگ مشاهده کنی و باز مهر سکوت بر لب بگذاری!
در شماره‌های شانزده (22 فروردین 1330) و نوزده (12 اردیبهشت 1330) می‌توان جسارت و بی‌پروایی این نشریه را به‌خوبی مورد مطالعه قرار داد. در شمارۀ شانزدهم نشریۀ شبان آمده است:
«برای دخالت در امور داخلی کشور مستقل ایران، دولت‌های آمریکا و انگلیس، به مشاوره پرداخته‌اند داغ دزدی و خیانت بر پیشانی هرکسی باشد به درجات عالی می‌رسد.» در صفحۀ یک شماره نوزده کاریکاتوری را می‌توان مشاهده کرد که در آن مدیر مدرسه‌ای در مقابل دانش‌آموز نشسته است، دانش‌آموز در یک دست کتاب معلومات و در دست دیگری اسکناس هزار ریالی دارد و خطاب به مدیر می پرسد: «کدام یک ضامن قبولی من در امتحان است؟» مدیر که بر روی صندلی لمیده است خطاب به دانش‌آموز می‌گوید: «این قدر شعور نداری که بدانی هزینۀ زندگی سر به فلک گذاشته است؟»
نشریۀ شبان در شمارۀ 15 دی 1330، مردم را به حمایت از طرح پیشنهادی مصدق مبنی بر چاپ و عرضۀ اوراق قرضۀ ملی برای جبران هزینه‌های جامعه و تأمین بودجۀ کشور فرامی‌خواند: مردم شرافتمند رشت از خرید اوراق قرضۀ ملی غفلت نفرمایید.
آخرین نکته‌ای را که از نشریۀ مردمی و ارزشمند شبان به‌عنوان حسن‌ختام برگزیده‌ام بازتاب دخالت حکومت در انتخابات مجلس شورای ملی است در شمارۀ 48 این نشریه و در تاریخ 22 دی 1330 در ذیل عنوان: مردم شرافتمند بندر پهلوی! سرنوشت خود را به آرای مرده‌های تولمات نسپارند! آمده است:
مردم شرافتمند بندر پهلوی! راضی نشوید آرای مرده‌های تولمات، حقوق حقۀ شما را در انتخابات دورۀ هفدهم سلب نماید. شما با نیروی اراده و ایمان به حق و حقیقت، سرنوشت شهرستان خود را، که از زیباترین بنادر ایران است، به دست بگیرید. بدانید که طبق قانون انتخابات، تولمات باید حداکثر 1500 تعرفه داشته باشد، درصورتی‌که هر سال حداقل پنج هزار تعرفه در آن‌جا توزیع می‌شود، آن‌هم بیش‌تر برای مرده‌ها. مردانه قیام کنید و نگذارید که چون گذشته، با آرای مرده‌ها وکیل تحمیلی برای شما انتخاب شود.

 

نخستین روزنامه نگار مشروطه خواه گیلان

( شیخ میرزا ابوالقاسم افصح المتکلمین املشی )



شیخ افصح انقلابی آزادیخواه؛ عالمی نواندیش و مصلح دینی و اجتماعی و از پیشگامان جنبش مشروطیت در منطقه گیلان و از انقلابیون و مصلحان حوزه دیده و سنت خوانده ای بود که سودای ترقی وطن و تعامل دین با مناسبات خرد و عقلانیت و مقتضیات عصر جدید در سر داشت.
تاریخ پر رمز و راز، نوستالژیک و درس آموز جنبش مشروطیت در سینه پراندوه و در بطن دردناک خویش؛ گذشته از روایت آشکار و پربار در باب مبارزات و مجاهدت های چهره های مشهور و مثال زدنی روایتگر مشروطه خواهان بی نام و نشانی است که به رغم کنش های بسیار در این نهضت برای تحقق عدالت و آزادی، اینک به صداهای خاموش پیوسته اند و در میانه انبوه نوشته ها، گفته ها و تحقیقات تاریخی صدایی از آنان به گوش نمی رسد. یکی از آنان مبارز پرشور شیخ میرزا ابوالقاسم افصح المتکلمین املشی مشروطه خواه گیلانی و نخستین روزنامه نگار گیلان است. شیخ افصح انقلابی آزادیخواه؛ عالمی نواندیش و مصلح دینی و اجتماعی و از پیشگامان جنبش مشروطیت در منطقه گیلان و از انقلابیون و مصلحان حوزه دیده و سنت خوانده ای بود که سودای ترقی وطن و تعامل دین با مناسبات خرد و عقلانیت و مقتضیات عصر جدید در سر داشت. با داشتن این پیشینه ذهنی بود که با تاسیس روزنامه خیرالکلام نخستین گام ها را در این مسیر برداشت. شیخ افصح املشی را باید بنیانگذار مطبوعات در گیلان دانست هر چند زندگی او در هاله ای از ابهام و نادانستنی های تاریخی قرار دارد اما مرحوم شیخ بهاءالدین املشی (میزان) خواهرزاده مجاهد و دانشمندش که او نیز از مشروطه خواهان گیلان و عضو هیات اتحاد اسلام و از همرزمان کوچک جنگلی و نیز هم سلول مشروطه خواه نامدار میرزاحسن رشدیه بنیانگذار مدارس به سبک جدید در ایران بود در کتاب گوشه هایی از تاریخ گیلان، خال نستوه اش یعنی شیخ افصح املشی را اینگونه به ما شناساند:
«میرزا ابوالقاسم معروف به ملاباشی ملقب به افصح المتکلمین از اهالی رانکوه شهرستان املش بوده که معمولاً در تهران و رشت اقامت می گزید، مردی بود از هر جهت به زیور طبع آراسته، دارای حسن خط در نسخ و نستعلیق و صاحب اطلاعات در ریاضی و هیات و نجوم و ادبیات فارسی و عربی.»
«خیرالکلام»، «ساحل نجات» و «راه خیال» سه روزنامه ای بود که شیخ افصح در اوان خیزش مشروطیت مدیریت آنها را به عهده داشت.

 

دکتر محمود بهزاد؛ پدر زیست شناسی ایران

 

 

مرحوم دکتر محمود بهزاد “پدر زیست شناسی نوین ایران” سال ۱۲۹۲ در رشت دیده به جهان گشود و در عصر روز پنجشنبه هشتم شهریور ۱۳۸۶ در سن ۹۴ سالگی درگذشت.
پدرش جواهرساز بود. چون جواهرات را به سبک فرنگی می ساخت، او را مشهدی علی فرنگی‌ساز خطاب می‌کردند. تحصیلات دوره ابتدایی و متوسطه را در رشت گذراند و جزء اولین دیپلمه های گیلان بود. سپس به دانشسرای عالی راه یافت و در سال ۱۳۱۴ در رشته علوم طبیعی و تربیتی فارغ التحصیل شد. پس از اتمام خدمت نظام وظیفه رهسپار کرمانشاه شد و به مدت ۵ سال در آن استان ماند و سپس به رشت مراجعت کرد. به دلیل آشنایی کامل با زبان فرانسوی و مطالعات مداوم، کتاب “داروین چه می گوید؟” را به سال ۱۳۲۲ تالیف و کتاب “راز وراثت” اثر ژان روستان را در سال ۱۳۲۳ ترجمه کرد.

تحصیلات و فعالیت های علمی

در سال ۱۳۲۴ با توجه به علاقه زیادی که به زیست شیمی داشت، به موازات تدریس در دبیرستان البرز تهران در دانشکده داروسازی ثبت نام کرد و در سال ۱۳۲۸ با اخذ مدرک دکترای داروسازی، فعالیت خود را در تهیه کتاب های درسی و کمی درسی متمرکز ساخت.

استاد به سه زبان فرانسه، انگلیسی و آلمانی آشنایی داشت. در سال ۱۳۳۹ با ترجمه کتاب «سرگذشت زمین» تالیف جورج گاموف وی برنده جایزه سلطنتی شد.

ترجمه کتاب “روانشناسی فیزیولوژیک” که در سال ۱۳۴۸ انتشار یافت، موجب شد برای تدریس روانشناسی فیزیولوژیک به دانشگاه تهران دعوت شود. از آن پس در دانشگاه تهران، دانشسرای عالی و مدرسه عالی دختران به تدریس زیست شناسی و روانشناسی فیزیولوژیک پرداخت. وی از سال ۱۳۳۹ به مدت ۱۵ سال در دبیرستان رازی علوم طبیعی را به زبان فرانسوی تدریس کرد.

 

زندگینامه بیژن نجدی از مشاهیر گیلان

 

 

بیژن نجدی ، شاعر و داستان نویس گیلانی در 24 آبان 1320 از پدر و مادر گیلانی در خاش زاهدان متولد شد . تحصیلات ابتدایی خود را در رشت گذراند . پس از اخذ دیپلم در سال 1339 وارد دانشسرای عالی تهران شد و در سال 1343 از همان دانشکده در رشته ریاضی فارغ التحصیل و با سمت دبیر در دبیرستانهای لاهیجان مشغول به تدریس شد . پدرش از افسران مبارزی بود که در قیام افسران خراسان نقش داشت و در مسیر رفتن به گنبد کاووس به دست تعدادی ژاندارم کشته شد . در سال 1349 با پروانة محسنی آزاد ازدواج کرد که حاصل این ازدواج یک دختر و یک پسر است . از سال 1345 فعالیت ادبی خود را آغازکرد . مهمترین آثاری که از بیژن نجدی به جا مانده عبارتند از : مجموعه داستان « دوباره از همان خیابانها » ، « یوزپلنگانی که با من دویده اند » ، « برگزیده اشعار » ،  « خواهران این تابستان » .

مجموعه داستان « یوزپلنگانی که با من دویده اند » در سال 74 جایزة قلم زرین را به خود اختصاص داد . در سال 79 نیز برگزیده نویسندگان و منتقدان مطبوعات شد .

نجدی همچنین در کارنامه ادبی خود ، لوح تقدیر بهترین مجموع داستان « دوباره از همان خیابانها » ، تندیس یادمان بنیاد شعر فراپویان به خاطر برگزیده اشعار دهه هفتاد و لوح افتخار به پاس جانسروده ها در پاس داشت آیین های ملی و میهنی را دارد .
بیژن نجدی در چهارم شهریور 1376 به علت بیماری سرطان ریه درگذشت . آرامگاه او در شهر لاهیجان در جوار شیخ زاهد گیلانی قرار دارد .

از بیژن نجدی اشعار گیلکی کمی باقی مانده است . دو بیتی های زیر نمونه ای از آن هاست .

تـی دیمــا خـال دره مـی دیمــا دانـه             تـــرا سفتــال بگشتـــه مـــه زمـــانه
من و تو شو ندریم ایمرو کونوس باغ           ترا تورش کونوس وا ، مه چی وانه ؟
بیـــدم ســـرد پـلا بـاورده مـی مــار               بوتــــم ســــرد پــلا ره اشپلــم بــار
بنیشتـه مـوشت بــزه ها چیـن پــلاسر         بوتـــم هـر روز هینه ، بـوته آغوزدار

 

 

زندگینامه جهان پهلوان مرحوم محمود نامجو

 

 

نامدارترین پهلوان و قهرمان گیلانیان در جهان ، مرحوم محمود نامجو در سال ۱۲۹۷ شمسی در کوی استادسرای رشت از پدر و مادری گیلانی متولد شد.
علاقه به ورزش ازهمان اوان کودکی و نوجوانی در وجودش جوانه زد. در نوجوانی و جوانی با ورزشکاران محل مانند محمدعلی خورشیدی و هاشم پاداش ستوده در اجرای نمایش های شگفت آور نظیر پاره کردن کتابهای قطور و دریدن مجمعه ها و سینی های مسی و غیره شرکت می کرد و سنگ ها و وزنه های سنگین را که بلند کردن آنها از قدرت و توانایی مردم عادی خارج بود، بر روی دست بالا می برد. علاوه بر اینها در ورزشهایی چون بارفیکس، پارالل، تاب، خرک و آکروبات نیز شرکت می کرد و توانایی و مهارت شگفت انگیز خود را به معرض نمایش می گذاشت.
راه و رسم کشتی گرفتن روی تشک را از رضا لاجی مشهور به هاشم زاده، پارالل و بارفیکس را از قدیر بیشه بان و برخی دیگر از ورزشهای آن زمان را از پهلوانان معروفی چون احمد درخشان، سید علی تفنگدار و سید علی کم سخن یاد می گرفت.
محمود نامجو همزمان باستانی کارهم بود و از این رو برای تمرین و انجام ورزش باستانی به زورخانه های سلامت بخش، میان راه و زورخانه بازارچه سبزه میدان می رفت. دیری نگذشت که نظیر ورزشکاران باستانی کار مانند کربلایی ندافی، رضا زرگر، بزرگ و مهدی خمیرانی صاحب نام گردید به طوری که ورود او را به زورخانه مرشد با آهنگ ضرب و صدای زنگ خوش آمد می گفتند. بعدها نیز هرگاه در سکوی قهرمانی می ایستاد، مرشدان زورخانه های رشت به افتخارش صلوات می فرستادند و زنگ می زندند.
نامجو وقتی به تهران مهاجرت کرد، دست تقدیر او را برای آموختن فنون وزنه برداری و تمرین صحیح با اسباب و ادوات ورزشی به مدرسه ورزنده کشانید و در این مدرسه بود که بسیاری از رموز ورزش را آموخت و همزمان با تمرینهای ورزشی، در یک کارگاه مبل سازی به کار مشغول شد.
طولی نکشید که داوطلبانه وارد خدمت سربازی گردید. دوران خدمت سربازی آغاز موفقیتهای وی بود، محل خدمت در دانشکده افسری به وی فرصت داد تا با خاطری آسوده تمرینهای خود را در رشته وزنه برداری، ورزشهای باستانی و کشتی ادامه دهد.

 ورود جهان پهلوان نامجو به مسابقات رسمی :

محمود نامجو در سال ۱۳۱۸ در مسابقات قهرمانی کشور که برای اولین بار در تهران برگزار می شد، در رشته وزنه برداری دسته ۶۰ کیلوگرم به مقام نخست دست یافت، از آن پس قهرمان گیلانی نزدیک به نیم قرن با پولاد سرد در میادین ملی و جهانی دست و پنجه نرم کرد و ثمره تلاش دراز مدت وی در هم شکستن ۲۰ رکورد جهانی، کسب ۱۱ مدال افتخار مسابقات جهانی، المپیک و آسیایی برای ایران بود.
شرح کلیه موفقیتهای پولاد مرد گیلانی در این مختصر نمی گنجد. امید است اشاره به افتخارات او در عرضه مسابقات بزرگ جهانی بتواند قدرت و توانائی و عظمت این قهرمان نامی را نشان بدهد.

مرحوم نامجو در اولین حضور خود در مسابقات المپیک موفق شد در دسته خروس وزن به مقام پنجم دست یابد. او در سال ۱۹۴۸ میلادی در چهاردهمین دوره بازی های المپیک (اولین المپیاد بعد از جنگ جهانی دوم) که در لندن برگزار می شد، در سی و سومین سال عمر خود با بلند کردن ۱۲۲٫۵ کیلوگرم در دسته وزنی خود رکورد جدیدی به ثبت رساند و در مجموع به مقام پنجم دست یافت.
وی در دومین حضور المپیکی خود در سال ۱۹۵۲ میلادی (پانزدهمین دوره بازیهای المپیک) به پایتخت فنلاند یعنی هلسینکی رفت تا به مقامی بهتر از عنوان گذشته دست یابد.
در این المپیاد نامجو در مقام دوم المپیک جای گرفت و مدال نقره وزنه برداری خروس وزن را برای ایران به ارمغان آورد.
در سال ۱۹۵۶ میلادی مشعل شانزدهمین دوره بازیهای المپیک در ملبورن استرالیا بر افروخته شد که نامجو در این المپیک مدال برنز خروس وزن را بدست آورد و لقب مقاومترین وزنه بردار جهان نیز به القاب پیشین وی اضافه گردید.
اما گذشته از عناوینی که نامجو در مسابقات المپیک کسب کرد، در بسیاری از میادین معتبر جهانی نیز شرکت نمود و حاصل این حضور گسترده او، کسب ۳ مدال طلا، یک نقره و ۲ برنز از رقابتهای مختلف بود که آخرین مدال یعنی مدال برنز مسابقات جهانی تهران در چهل و یک سالگی این مرد تمام نشدنی وزنه برداری بدست آمد.
اولین حضور او در مسابقات جهانی مربوط به مسابقات لاحه هلند بود که در سال ۱۹۴۹ برگزار می شد. این مسابقات هفتمین دوره مسابقات جهانی بود و مرحوم نامجو موفق شد در دسته خروس وزن به مقام اول دست یابد و مدال طلای جهان را نصیب کشورش کند.
او در سال ۱۹۵۰ در هشتمین دوره مسابقات جهانی که در پاریس برگزار شد، یک بار دیگر به مقام اول وزنه برداری دست یافت و دومین مدال طلای جهان را به گردن آویخت.
نهمین دوره مسابقات جهانی در سال ۱۹۵۱ میلادی ایتالیا انجام گرفت و مرد پولادین ایران برای سومین بار پی در پی در سکوی نخست وزنه برداری جای گرفت و مدال طلای مسابقات جهانی را زیب گردن کرد.
سه سال بعد نامجو در آستانه ۳۸ سالگی به اطریش رفت تا در یازدهمین دوره مسابقات جهانی که در سال ۱۹۵۴ در وین برگزار می شد، شرکت کند. در این دوره از مسابقات این قهرمان نامدار گیلانی ایرانی موفق شد بر فراز سکوی دوم جهان بایستد و مدال نقره وزنه برداری را نصیب ایران کند. این بار مونیخ آلمان محل برگزاری دوازدهمین دوره مسابقات جهانی بود. از این مسابقات که به سال ۱۹۵۵ میلادی انجام گرفت، قهرمان ما مدال برنز وزنه برداری را به ارمغان آورد.
اما مرحوم نامجو در آخرین رقابت جهانی خود در سال ۱۹۵۷ (در چهل و یک سالگی) برای سیزدهمین دوره رقابتهای جهانی که در تهران برگزار می شد، خود را آماده کرد. مسن ترین وزنه بردار آن دوره از رقابتها در نهایت موفق شد مدال برنز این رقابتها را به گردن بیاویزد.

بیماری و غروب زندگی قهرمان نامدار گیلان

مرحوم نامجو در اوایل جوانی در یک کارگاه مبل سازی در تهران مشغول به کار شد و در سال ۱۳۲۳ به استخدام آتش نشانی تهران درآمد و در سال ۱۳۵۶ با ۳۳ سال خدمت بازنشسته شد. نامجو در دوران بازنشستگی و حتی در دوره نقاهت از ورزش غافل نبود و از همگامی و همراهی و تشویق ورزشکاران لحظه ای غفلت نمی کرد. او ورزشکار نمونه و دارای سجایای اخلاقی انسانی بود.
در سالهای آخر عمر وی، بیماری مهلک سرطان به جسم ستبرش رسوخ کرد و او را به شدت نحیف و رنجور نمود. سه سال پیش از مرگش برای درمان به شهر مونیخ اعزام گردید. گزارش پزشکی نامجو حاکی بود که قهرمان بلند آوازه جهان بیش از یک سال دوام نخواهد آورد، لیکن مدت ۳ سال روی صندلی چرخ دار با سرطان لوزالمعده مبارزه کرد و

سرانجام صبح روز شنبه ۳۰ دی ماه ۱۳۶۸ شمسی تمام افتخاراتش را برای میهن خویش باقی گذاشت و به سرای ابدی شتافت و در بهشت زهرا (گورستان عمومی شهر تهران) به خاک سپرده شد. محمود نامجو هنگام مرگ ۷۳ سال داشت و از خود یک پسر و ۴ دختر به یادگار گذاشت. وی انسانی وارسته و پرهیزکار، ورزشکاری نمونه و متصف به صفات انسانی و اخلاقی بود.

افتخارات:


مدال طلای رقابتهای جهانی ۱۹۴۹ لاهه
مدال طلای رقابتهای جهانی ۱۹۵۰ پاریس
مدال طلای رقابتهای جهانی ۱۹۵۱ میلان
مدال طلای رقابتهای جهانی ۱۹۴۹ لاهه
مدال نقره رقابتهای المپیک ۱۹۵۲ هلسینکی
مدال نقره رقابتهای جهانی ۱۹۵۴ وین
مدال برنز رقابتهای جهانی ۱۹۵۵ مونیخ
مدال نقره رقابتهای المپیک ۱۹۵۶ ملبورن
مدال برنز رقابتهای جهانی ۱۹۵۷ تهران

 

سلّار دیلمی (ابویعلی حمزه بن عبدالعزیز دیلمی)

 

 

عالم گران قدر و فقیه فرزانه ، ابویعلی حمزه بن عبدالعزیز دیلمی، مشهور به سلّار دیلمی از دانشمندان و فقیهان نامدار و برجسته قرن پنجم قمری است که هر چند دربسیاری از دانشهای رایج زمان خویش سرآمد و خبره بود، ولی مقام و منزلت او در فقه، تمام ابعاد و جوانب علمی اش را تحت الشعاع قرار داده است و وی را به عنوان فقیهی بزرگ در دنیای علم، معرفت و آگاهی شناسانده است. متأسفانه از تاریخ ولادت، زمان هجرت از زادگاه، مدت اقامت در حلب، مسافرتها، ازدواج و فرزندان این عالم بزرگوار، در هیچ کتابی سخن به میان نیامده است. ولی وجود پاره ای شواهد و مستندات، مانند مطالعه زندگی استادان، معاصران و شاگردان وی و این که او گاهی به نیابت از شیخ مفید و سید مرتضی علم الهدی بر کرسی تدریس می نشست و شاگردان برجسته آن بزرگواران را از دانش بیکران خویش بهره مند می ساخت، می توان حدس زد که در نیمه دوم قرن چهارم، کلبه ساده و با صفای عبدالعزیز دیلمی را با قدوم مبارکش، روشن و منور ساخته است، اما بدون تردید، زادگاه این فقیه والامقام دیلمان قدیم است.

امروزه دیلمان نام بخش کوچکی است که با یکصد و سی و چهار آبادی، از توابع شهرستان سیاهکل در استان گیلان که در زمان سلار دیلمی این منطقه تاریخی، دارای وسعت گسترده ای بوده است. به گفته مورخان همه استانهای شمالی کشور، مانند گیلان، مازندران (طبرستان) و گلستان و برخی از مناطق دیگر مانند قومس (سمنان و دامغان)، مناطقی از ری، قزوین ، طالقان و آذربایجان در گذشته در قلمرو نفوذ و سیطره حکومت دیلمیان بوده اند. (این نام به تمام نواحی کوهستانی شمال از شمیران در طارم تا دشت گرگان اطلاق می‌شده‌است.) وی به قصد تکمیل ‏تحصیلات اسلامی خویش به مرکز حوزه علمیه آن روز که بغداد و اخیرا نجف بوده‏است، مهاجرت کرده است. دیلمیان قبل از پذیرش اسلام، خطرناک ترین دشمنان اعراب مسلمان بودند. بنابر شواهد تاریخی، مردم دیلم پس از فتح ایران به دست مسلمانان و انقراض ساسانیان تصمیم داشتند به نحوی استقلال ایران را دوباره به دست آورند و در برانداختن خلفا نیز کوشش می کردند. آنان در راه هدف خود سرسختی عجیبی نشان می دادند و چون علویان، همواره در حال مبارزه با خلفای جور بنی امیه و بنی عباس بودند و دیلمیان از راه پناه دادن به علویان، می خواستند خلفا را براندازند و مظلومان را یاری دهند. و همین امر باعث آشنایی آنان با دین اسلام و روی آوردن به آن شد. سلّار دیلمی از شاگردان اساتید برجسته ای چون شیخ مفید( محمد ابن محمد ابن نعمان (م413ق) ) و سید مرتضی علم الهدی (علی بن حسین (3436 ق) ) بوده است. وی یکی از مشایخ و از مهم ترین عالمان و پیشوایان امامیه بوده است. مشایخ و قدمای امامیه، ده نفر بودند که از جمله ی آنها شیخ مفید ، شیخ طوسی ،سید مرتضی علم الهدی ، سید رضی وسلّار دیلمی بوده اند. وی شاگردان زیادی را تربیت نمودده است که از جمله آنها می توان ابی جنی‏ ادیب ، نحوی فاضل نحوی ،شیخ ابو علی طوسی، منتجب الدین ابن بابویه، حسن بن حسین بن بابویه، ابوالکرم مبارک بن فاخر نحوی، ابوالفتح عثمان بن جنی نحوی، عبدالجبار بن عبدالله المقری الرازی و عبدالله بن حسن بن حسین بن بابویه را نام برد. برخی از دانشمندان معاصر این فقیه و دانشمند نامدار عبارتند از: شیخ طوسی ((م 460 ق) ظاهرا سلّار، بعد از رحلت شیخ طوسی، به مقام مرجعی رسیده است)، سید مرتضی علم الهدی، سید رضی، شیخ مفید، ابوالعباس نجاشی، ابوالفتوح رازی و شیخ جعفر دوریستی. او تالیفات متعددی در زمینه فقه و اصول فقه و کلام دارد که از چند نمونه از آنها می توان به " المراسم العلویه فی الاحکام النبویه"، "التقریب (التهذیب) در اصول فقه" ،"التذکره فی حقیقه الجوهر و العرض" ، "الابواب و الفصول فی الفقه" ، "المسائل السلاریه"،" المقنع فی المذهب در علم کلام " و "الرد علی ابی الحسن البصری فی نقض الشافی"(نقض نقض الشافی‏) اشاره کرد. کتاب "الرد علی ابی الحسن البصری فی نقض الشافی" هنگامی نوشته شد که ابو حسن بصری ‏کتابی در نقض الشافی سید مرتضی نوشت و به درخواست سید مرتضی، سلّار که نقض‏آن را می نویسد، پس کتاب او«نقض نقض الشافی‏» شناخته شد.(قاضی عبد الجبار معتزلی کتابی در نقض مذهب شیعه تالیف نموده و نام آن را «المغنی الکافی‏» نهاد. سید مرتضی کتاب الشافی فی نقض الکافی را در رد آن تالیف‏ نمود و ابو الحسن بصری کتابی در نقض کتاب شافی سید مرتضی نوشت، سلّار هم در رد نوشته ابو الحسن بصری، به امر سید مرتضی این کتاب را تالیف نمود.) دانشمندان و زندگی نامه نویسان، هر یک درباره مقام علمی سلار مطالبی نوشته اند که علامه حلی در خلاصه نوشته است: سلّار بن عبدالعزیز دیلمی از فقهای مورد وثوق شیعه است که در فقه و ادبیات، سرآمد و ممتاز بود. پذیرش منصب قضاوت در دوره ای و تحریم نمازجمعه و عیدین در دوره ای دیگر، نشان می دهد که وی فقیهی سیاستمدار و ژرف اندیش در عصر خویش به شمار می آمده است. بی شک، سید مرتضی را باید احیاگر علوم اسلامی در قرن چهارم دانست. آن بزرگوار از اوضاع سیاسی و اجتماعی عصری که مقارن با اوج قدرت دولت شیعی آل بویه بود، به خوبی بهره برداری نمود. سید مرتضی، شاگردان فقیه و دانشمندش را به اقصی نقاط کشور اسلامی، برای قضاوت گسیل می داشت. یکی از شخصیتهای برجسته شیعه که از سوی سید مرتضی برای منصب قضا به مناطق حلب (از شهرهای مهم شام) اعزام شد، سلار دیلمی بود. از زمان مسافرت وی به حلب و مدت اقامت او در آنجا اطلاع دقیقی در دست نیست، اما شواهد نشان می دهد که وی سالیان متمادی در آن دیار حضور داشته است، به گونه ای که برخی وی را از فقهای حلب به شمار آورده اند. در تاریخ وفات این فقیه فرزانه نیز اختلاف است، اما بنا به قول مشهور، رحلت سلّار دیلمی در ششم رمضان سال 463 قمری در قریه خسروشاه تبریز اتفاق افتاده است و قبر شریف این رادمرد شیعی، در همان مکان می باشد. این که این فقیه بزرگ، چرا و چگونه در این مکان رحلت کرده اند، به درستی معلوم نیست، ولی احتمالا سلار مانند بسیاری از فقیهان و عالمان، به دنبال آشوبها و جنگهای داخلی در آن سالهای آشفته و نابسامان آخر حیاتش، بغداد را ترک و در حال رجعت به زادگاهش بوده است که مرغ روحش در دیار آذربایجان، به ملکوت اعلی پر کشیده است و پیکر پاکش توسط دوستان و ارادتمندان وی در خسرو شاه یا خسرو شهر آذربایجان (در چند کیلومتری تبریز) در منطقه شمالی «مقبره الشعراء» به خاک سپرده شده و اکنون به زبان‏محلی به‏ «شیخ سالار» معروف است. بر روی سنگ قبر جدیدی که در سال 1388 هـ . ق. بر قبر شریف وی نصب شده چنین نوشته است: « مرقد بزرگوار عالم عظیم الشان، حمزه بن عبدالعزیز دیلمی معروف به سلّار، از اهالی دیلم گیلان و از اعاظم مجتهدین و دانشمندان شیعه است که علمای رجال نویس شیعه به شرح زندگانی اش پرداخته، او را ستوده اند. از شاگردان جناب شیخ مفید و سید مرتضی علم الهدی بوده، بر اساس بسیاری شواهد تاریخیاین اندیشمند بزرگ که از حلب به گیلان می‌آمد، در خسروشاه تبریز بیمار می‌شود و در آنجا فوت می‌کند و در سال 448 ه.ق در خسرو شاه یا خسرو شهر آذربایجان، در چند فرسخی تبریز به رحمت ایزدی پیوست و در قبرستان خسروشاه مدفون شده است. »

 

زندگی نامه حضرت شیخ عبدالقادر جیلانی (گیلانی)

نویسنده: محمد حسین  باقری

شیخ عبدالقادر جیلانی  از لحاظ  سلسله ی نسب از طرف پدر خود به حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام  و از طرف مادر خود به حضرت امام حسین علیه اسلام می رسد و از هر دو نسبت سید می باشد.

شیخ در یکم رمضان المبارک سال 470 هجری و در کتب  متجابیر 471 هجری پا به عرصه ی گیتی نهاد. در هنگام تولد شیخ سن مادر ایشان را 60 سال نوشته اند و این خود از عجایب می باشد که زن یائسه  در چنین  سنی صاحب فرزند گردد. ایشان صاحب برادری  نیز بودند  که در همان جوانی  از دار دنیا رفت .  به گفته ی شیخ شهاب الدین سهروردی ،  در زمان ولادت  شیخ  چهار حادثه ی مهم به طور همزمان  روی داد  .

1-در شب ولادت  ، پدر  شیخ در خواب موسی پیغمبر  رادید که به او می گفت:

ای صالح، خداوند به تو فرزندی  عطا خواهد نمود که محبوب من است . محبوب خداست ، رتبه و مقام او درمیان  اولیا ء الله  همانند رتبه ی  من است درمیان پیغمبران.

2- در شب ولادت شیخ، در شهر گیلان هزار و صد  بچه  متولد شد که همگی پسر  بودند  و تمامی آنها جز اولیاء الله شدند .

3- شیخ بعد از ولادت از سحر تا افطار  لب به شیر نرد.

4- شب معراج،  پیغمبر اکرم برروی شانه ی شیخ پا گذاشت و جای قدم های مبارک رسول الله بر روی شانه ی ایشان دیده شد ( البته در خواب)

 شهر محل تولد  عبدالقادر، گیلان  می باشد  که اگر در عربی بخوانیم جیلان خوانده می شود. به همین  خاطر است که ایشان را جیلانی  می خوانند.

دوران  خرد سالی:

                 به گفته  ی حضرت عبدالرزاق  فرزند شیخ :  پدرم  می فرمود:  وقتی من در سن خرد سالی بودم و مشغول بازی باهم سن و سالان  خود ،  آوازها از غیب  می شنیدم که می گفت:  الی یا مبارک

یک بار مردم از شیخ پرسیدند:  شما چه موقع  متوجه شدید  که جزء اولیاء الله  هستید؟

شیخ جواب  داد:  وقتی در سن 10  سالگی  من به مکتب می رفتم ،  احساس می کردم تمام اطراف  من پرشده از فرشته  و وقتی من به کلاس  می رسیدم  تنها می گفتند:  بلند شوید و احترام  بگذارید.

شیخ بار گفت:  وقتی من روزی در جنگل  در حال عبور بودم ،  ناگهان  گاو بزرگی  پشت  سر من راه افتاد،  و به زبان او می گفت:  تو بهبودها به دنیا نیامده  ای  من با ترس دلرز به خانه برگشتم  و به سقف خانه رفتم ،  در آنجا  حاجیان  را در صحرای  عرفان مشاهده نمودم با هراس بیشتر  به خانه برگشتم و به مادر خود گفتم:  من باید به بغداد  بروم  و در آنجا از  حضور  علما و مشایخ استفاده  نمایم  و داستان  خود را برای مادرم  باز گو کردم:  مادرم  گریه کرد و 40  در هم زیر بغل من دریغچه ای گذاشت :  و مرا تا دم در بدرقه کرد. و برای آخرین  نصیحت گفت:  هیچ گاه  دروغ  مگو

من باهمان 40  درهم  به راه افتادم  و همراه  قافله  ای راه عراق  در پیش  گرفتم:  در بین راه دزدان به کاروان  حمله کردند  وقتی از من پرسیدند چه با خود داری ؟ گفتم:  40 درهم  که در یغچه ی زیر بغل  من است.

دز د تصور کرد ،  من شوخی می کنم و رفت . وقتی  سردسته ی  راهزنان ،  خواجه احمد بدوی از من همین  سوال  را پرسید.  من دوباره همان جواب  را دادم . بعد از بازررسی من 40 درهم پیدا شد خواجه احمد بدوی با تعجب  پرسید:  تو با اینکه می دانستی ما را هزینم چرا گفتی  که پول  همراه داری . من گفتم :  نصیحت مادرم بود که هیچ  گاه دروغ نگویم.  خواجه  احمد بدوی زاری  نمود و گفت:  این نوجوان  از حرف مادر خود بر نمی گردد  و من از حرف خدای خود روی گردان شده ام.  د رهمان جا خواجه  احمد بدوی توبه کرد و به خاطر توبه ی او تمامی دزدان دیگر نیز توبه نمودند. به گفته ی  شیخ این اولین  انسانی بود  که به خاطر من توبه نمود.

هنگامی  که شیخ  وارد بغداد شد ، عمر ایشان تنها 18 سال بود در بغداد ایشان در        مدرسه ی نظامیه مشغول تحصیل  شدند  در سال 496هجری از علوم مطرح آن زمان فارغ بال گشته  و مشغول  ترکیه ی نفس گشتند  که مدت این تزکیه 25 سال نوشته شده.  نوشته اند حدود 22 سال شیخ در برج قدیمی  در بغداد اوقات خود را سپری  نمود که آن برج به برج عجمی  معروف گشت . به گفته ی  شیخ من با خودم عهد نمودم  تا یکی از اولیا ء الله به من غذا نرساند، به آب و غذا دست ترنم  به همین علت مدت 40  شبانه  روز نه آب خوردم و نه غذا  بعد از 40 روز کسی آمد و جلوی بنده شبقابی از از خو دشت و مقداری نان قرار داد.  اما من که با خود عهد نموده بودم دست به غذا و آب نزدم تا اینکه  در همین اثنا حضرت ابوسیعد  مخزومی  در حال عبور بود که با علم معنوی  و غیبی  خود از احوال من خبردار شد و گفت این عشق چطور  است؟

گفتم:  این پریشانی  جسم است وگرنه روح که مطمئن  است.  ایشان گفت:  امروز میهمان  من خواهی  بود ،  پس با من بیا من با خود گفتم:  تاکسی  مرا نبرد  من خودم  نخواهم رفت . در همین  تفکرات  بودم که حضرت خضر نبی تشریف  آوردند  و مرا  تا خانه ی  ابوسعید ،شیخ عبدالقادر  جیلانی با ابوسعید  مخزومی  دست بیعت داد . و از  ابوسعید  خرقه ی خلافت  دربار فقه  نمود  هنگام  اهدا کردن  هدیه،  ابوسعید گفت:  این خرقه ای است که رسول خدا  به علی ابن ابی طالب اهدا نمود  و حضرت علی نیز آن را به حسن بصری  و حال من به تو آن را هدیه  می نمایم.

شیخ  می فرماید:

روزی در میانه ی ظهر روح عظیم الشان پیامبر  را دیدم ،  که می فرمود،  پسرم  توچرا به سخنرانی  و نصیحت  عامه ی مردم همت نمی کنی؟

 گفت: یا رسول الله (ص)  بنده عجم  هستم و به زبان  عربی فصیح   تسلط  چندانی  ندارم.  ایشان هفت  مرتبه  لعاب  دهن مبارک  را به در دهان من گذاشت  و فرمود :  برو د مردم را نصیحت  کن. من  نماز ظهر خود را خواندم و خود را آماده ی سخنرانی  نمودم ،  اما ترس و وحشتی  در دلم حاکم بود ،  در همین اثنا  حضرت علی (ع)  نزد من آمد و گفت:  نترس عبدالقادر  خد با دوست و ایشان  نیز 6 مرتبه لعاب دهان مبارک  را در دهان من گذاشت و من به سخنرانی  پرداختم. شیخ درمدرسه ی ابوسعید مخزومی به تدریس و سخنرانی  همت گشت . بر اثر فصاحت  و بلاغت  و اثر سخنان  شیخ بر مردم ،  شنوندگان شیخ روزبه  افزون شدند.  تا جایی  که نرشته اند. شنوند گان و پا منبریان شیخ به هفتاد هزار  نفر (70000) رسید. شیخ در سن 91 سالگی  در سال 561 هجری  از دنیا رفت.

 

زندگینامه فریدون پوررضا(1311- 1391)

 

فریدون پوررضا خواننده و پژوهشگر موسیقی منطقه شمال ، ۳ مهر ۱۳۱۱ در لشت نشا گیلان متولد شد .

 

تحصیلات ابتدایی را در مدرسه ناصر خسرو به پایان رساند و سپس در مغازه پدر به آرایشگری پرداخت.

او از استادان آوازی چون یونس دردشتی، سعادتمند قمی و غلامحسین بنان آواز ایرانی را آموخت و در سال ۱۳۳۳ کار تعزیه را به همراه علی به کیش آغاز کرد. او در همان سال نمایشنامه‌ای برای تئاتر و اجرای آن در سالن سینمای لشت نشاء نگاشت.
شش سال بعد در آزمون خوانندگی رادیو گیلان رتبه اول را کسب کرد و به طور رسمی به عنوان خواننده شروع به کار نمود.از اردیبهشت ۱۳۵۰ همکاری با تلویزیون را آغاز کرد. و در همان سال به عنوان پژوهشگر آواهای بومی و با همراهی مشاهیر فرهنگی و هنری ایران سیمین دانشور، محیط طباطبائی، منوچهر آتشی، محمود عنایت، ایرج افشار و دیگر استادان برجسته دانشگاه تهران به لندن سفر کرد.
وی در سال ۱۳۶۷ همکاری اش را با اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی ایران به عنوان کارشناس موسیقی آغاز و در همان سال کنسرتی رادر رشت برگزار نمود.

از آن تاریخ به بعد به ترتیب در شیراز، همدان، آلمان، رشت و تهران به اجرای برنامه و کنسرت پرداخت. دو کاست می گیلان و گیله لو آثار بعد از انقلاب اوست. در سال ۱۳۷۹ تیتراژ و متن سریال پس از باران را اجرا و یک سال بعد مقام اول موسیقی در فیلم و سریال‌های کشور را از آن خود کرد.

تحقیقات میدانی فریدون پوررضا درباره موسیقی منطقه گیلان سبب شد تا او برداشتی متفاوت از موسیقی فولکلور منطقه خود داشته باشد. او از ملودی‌های دیلمان، گالش و گیلک در این راه استفاده کرد . او با تحقیق در زمینه موسیقی، بسیاری از ظرفیت‌های موسیقی گیلان را رشد داد و به گیلان و ایران معرفی نمود.

همکاری با جهانگیر نصری اشرفی در فراهم آوردن نغمات و مقالاتی برای دانشنامه فلات قاره ایران ودکتر علی عبدلی در گرد آوری "موسیقی گیلان و مازندران" از دیگر فعالیت‌های او به شمار می‌رود.

تحقیق و گردآوری و انتشار اجرای کل آواهای گیلکی از دیگر فعالیت‌های این خنیاگر-پژوهشگر موسیقی به شمار می‌رود که به سفارش انجمن موسیقی وقت انجام و در نزدیک به شش ساعت منتشر شد.

عضویت در شورای فنی و آموزش‌های آزاد موسیقی وابسته به ارشاد ،عضو هیئت داوران همایش دیلمان شناسی- شرکت در این همایش و اجرای آواز در تابستان ۱۳۸۴ و تألیف کتاب موسیقی فولکلوریک گیلان به عنوان طرح پژوهشی از دیگر فعالیت‌های او به شمار می‌رود.

پور رضا روز 23 فروردین سال 1391 و به دلیل بیماری تنفسی که یک سالی او را خانه نشین کرده بود، دار فانی را وداع گفت.

 

آیت ا.. . سید مجتبی رودباری

 

آیت ا... سید مجتبی رودباری فرزند مرحوم آیت ا... سید حسین رودباری در سال 1312 شمسی در نجف اشرف متولد شد و تا سال 1319 شمسی در جوار مرقد مولی الموحدین اقامت داشتند و در همین سال به همراه والد بزرگوار خویش به ایران عزیمت و وارد رشت شدند.

 آیت ا... رودباری دوره ابتدائی را در دبستان فاریابی رشت به پایان رساند و در خرداد سال 1326 شمسی در امتحانات صحنه، بین تمام دانش آموزان کلاس ششم رشت با معدل 18/17 شاگرد اول شناخته شدند و به دریافت جایزه از مرحوم ادیب السلطنه سمیعی نائل گشتند. در مهرماه 1326 شمسی به امر والد بزرگوار خود توفیق ورود به طلبگی را پیدا نمودند و به همین منظور در نزد آیت ا... ضیابری کتاب جامع المقدمات را فرا گرفتند. آیت ا... سید مجتبی رودباری در حالی که 3 سال در حوزه علمیه رشت به فراگیری علم و دانش اشتغال داشتند در سال 1329 شمسی جهت ادامه تحصیلات به حوزه مبارکه علمیه قم تشرف حاصل نمودند و 14 سال در جوار مرقد مطهر بی بی حضرت معصومه سلام ا.. علیها بفراگیری دروس مشغول شدند. آیت ا.. رودباری در طی این مدت به طور متفرقه در امتحانات کلاس نهم در دبیرستان آیت ا... دکتر بهشتی (شاهپور سابق) رشت و کلاس ده و یازده را در دبیرستان حکیم نظامی واقع در قم و کلاس دوازده را در دبیرستان فیروزکوهی واقع در شیخ هادی تهران شرکت نمودند و به اخذ دیپلم نائل گشتند. ایشان در سال 1343 به همراه پدر گرامیشان حوزه علیمه قم را به قصد عزیمت به حوزه علمیه نجف اشرف ترک نمودند و مدت 15 سال در جوار مرقد مولی الموحدین به فراگیری فقه و اصول پرداختند. از جمله اساتید ایشان در دوران تحصیل مرحوم آیت ا... حاج سید محمود ضیابری، آقای حاج شیخ محمد علی امنیان، آقای آقا میرزا جعفر سبحانی تبریزی، آقای میرزا محمد تقی ستوده اراکی، آقای حاج سید عبدالکریم اردبیلی، شهید مفتح همدانی، علامه طباطبایی، آیات عظام قدس ا... اسرارهم، ایت ا... العظمی بروجردی، آیت ا... العظمی میرزا هاشم آملی، آیت ا... خوئی و آیت ا... العظمی حکیم می باشند. آیت ا... سید مجتبی رودباری در شهریور 1358 شمسی به ایران عزیمت نمودند و وارد رشت شدند و در حال حاضر در این شهر سکونت دارند و هر روزه در ایام تحصیل و حتی غیر تحصیل عده زیادی از طلاب و علاقمندان به علوم دینی در نزد ایشان به فراگیری دروس می پردازند. یکی از اقدامات مفید و موثر ایشان در سالهای اخیر جهت رشد و نمو استعدادهای نوجوانان و جوانان شهر رشت تأسیس کتابخانه ای با عنوان کتابخانه عمومی حضرت امیرالمومنین علیه الاف و التحیه و الثناء می باشد که هر روزه عده ای از نوجوانان و جوانان به ویژه قشر دانش آموز و دانشجو از این مکان فرهنگی بهره فراوان می برند.

 

بیو گرافی زنده یاد غلامرضا رحمدل

 

خلاصه : غلامرضا رحمدل در سال 1330 در لاهیجان بدنیا آمد. وی دارای دکتری رشته زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تربیت مدرس در سال 1371 و عضو هیئت علمی و استاد پایه 28 دانشگاه گیلان است.

 

گروه : علوم انسانی
رشته : زبان و ادبیات فارسى
گرایش : زبان و ادبیات فارسی

والدین و انساب : نام پدر غلامرضا رحمدل مرتضی رحمدل و نام مادرشان خانم بزرگ موسی پور است که هردو به دار فانی را وداع گفتند.

خاطرات کودکى : غلامرضا رحمدل قبل از دوره دبستان بمدت 2 سال به یادگیری قران در مکتب خانه پرداخته است.دوره دبستان را در روستا گذراند.مدرسه ایشان توسط یک معلم در شش پایه اداره می شد که این معلم از سواد بیشتری برخوردار نبود.

اوضاع اجتماعى و شرایط زندگى : غلامرضا رحمدل در خانواده ای از نظر اقتصادی ضعیف بدنیا آمد.پدرو مادر وی سواد خواندن و نوشتن نداشتند.وی قبل از دوران سربازی کار می کرد و بعد از سربازی در سال 1353 یکسال به آموزگار پرداخت و شبانه به تحصیل خود در دانشگاه تربیت معلم ادامه دادند.

تحصیلات رسمى و حرفه اى : غلامرضا رحمدل تحصیلات ابتدایی را در روستای محل زادگاهش گذراند .مقطع متوسطه را در دبیرستان مهدویه لنگرود ،کارشناسی زبان و ادبیات فارسی را در دانشگاه تربیت معلم (بسال 1357) ،کارشناسی ارشد رشته زبان و ادبیات فارسی را در دانشگاه تهران (در سال 1364) و دکتری رشته زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تربیت مدرس در سال 1371 گذراند.

خاطرات و وقایع تحصیل : غلامرضا رحمدل از این دورا چنین می گوید: دبستان روستای ما با بخاری هیزومی گرم می شد و دانش آموزان موظف بودند در اولین روز هر هفته یک پشته هیزم و یک بطری نفت با خود به مدرسه بیاورند.

فعالیتهاى ضمن تحصیل : غلامرضا رحمدل در حین تحصیل به شغلی معلمی در روستای چوشل لاهیجان و دبیرستان های منطقه 13 تهران می پرداخت

استادان و مربیان : معلمان و استادان غلامرضا رحمدل در مقاطع مختلف تحصیل به شرح زیر است: مکتب خانه : طالقانی دبستان : دکتر شفیعى کد کنى ،کیانی ، انصاری دبیرستان : حاج محمدی ،حاج تقوای دانشگاه : دکتر زرین کوب ، دکتر شعار ، دکتر ضیا الدین سجادی ، دکتر آموزگار ،دکتر حاکمی ،دکتر رنجبر ،دکتر احمدی بهنام ،دکتر احمدی ، دکتر حریرچی ،دکتر تجلیل ،دکتر سادات ناصری و دکتر بحرالعلومی

هم دوره اى ها و همکاران : از همدوره ایهای غلامرضا رحمدل در دوره کارشناسی ،خانم اعظم طالقانی (دختر مرحئم آیه الله طالقانی) و در مقطع دکتری ،دکتر منوچهر اکبری و دکتر کی منش بوده است.

همسر و فرزندان : غلامرضا رحمدل متاهل و دارای همسر بنام دکتر آذرکوشا (پزشک)و 4 فرزند بنامهای سمانه ،دانشجوی معماری -ساره دانشجوی شیمی - صادق محصل مقطع پیش دانشگاهی و علی محصل کلاس سوم ابتدایی است.

وقایع میانسالى : از وقایع بوقوع پیوسته در این دوران از زندگی غلامرضا رحمدل فوت پدر ، مادر و خواهرش و همچنین به شهادت رسیدن چند نفر از دوستانش می باشد.

مشاغل و سمتهاى مورد تصدى : فعالیتهاى اجرائى: رییس آموزش و پرورش لنگرود 1360-1363 معاون اداری و مالی دانشگاه آزاد واحد رشت 1364-1366 رییس آموزش وپرورش بندر انزلى 1363-1365 معاون جنگ دانشگاه گیلان 1365-1366 رییس دانشکده ادبیات وعلوم انسانى 1370-1376 معاون دانشجوئى و فرهنگى دانشگاه گیلان 1374-1375 مسئول بسیج اساتید استان گیلان از 1380 تا کنون عضو شورای فرهنگی عمومی استان گیلان عضو شورای فرماندهی سپاه لنگرود در سال 1359 عضو مسئول حزب جمهوری اسلامی لنگرود 1361-1363 مربی دانشگاه گیلان 1365-1371 استادیار دانشگاه گیلان 1371-1380 دانشیار دانشگاه گیلان 1380 استاد دانشگاه گیلان از سال 1385 تا کنون
مراکزى که فرد از بانیان آن به شمار مى آید : غلامرضا رحمدل مرکز پژوهشی گیلان شناسی دانشگاه گیلان را راه اندازی کرده است.

سایر فعالیتها و برنامه هاى روزمره : غلامرضا رحمدل در کنار تدریس به سرودن شعر و تحقیق می پردازد.ایشان رسیدگی به امورات زندگی و خانواده را در اولویت کاری خود قرار می دهد.

شاگردان : اساتید فعلی گروه ادبیات دانشگاه های گیلان و آزاد رشت از شاگردان غلامرضا رحمدل هستند.

آرا و گرایشهاى خاص : زمینه هاى مورد علاقه: نقد ادبى - ادبیات معاصر - تاریخ اسلام
جوائز و نشانها : کسب مقامهاى علمى

1- برنده مسابقه شعر جنگ و دریافت نامه افتخار از وزیر وقت فرهنگ وارشاد اسلامى مهر ماه 1360

۲ - دریافت دیپلم افتخار 8 سال دفاع مقدس از معاونت فرهنگى ستاد فرماندهى کل قوا 1368

3 - احراز مقام نخست در دومین جشنواره سراسرى دانشگاهیان ایران ویژه عزت وافتخار حسینى بهمن ماه 1381

4 - احراز مقام سوم در مسابقه سراسرى عباس(ع) باب الحوائج در بخش مقاله خرداد ماه1383 بر گزار کنندگان: صدا وسیما - نهاد نمایندگى ولى فقیه در دانشکاهها

 5- برگزیده کتاب سال دفاع مقدس در سال 1386 کتاب گذاره هاى چاه و آه

 6- برگزیده مسابقه نقد کتاب سال در 1386 با نام نگاهى به نقد ادبى - از سوى سراى اهل قلم

چگونگى عرضه آثار : غلامرضا رحمدل دارای 5 کتاب در زمینه تاریخ اسلام و 5 کتاب در زمینه ادبیات فارسی است.وی دارای 28 مقاله چاپ شده دارد.ایشان داراى سه طرح پژوهشى مى باشند.
تحصیلات
کارشناسى دانشگاه تربیت معلم تهران
کارشناسى ارشد دانشگاه تهران
دکترا دانشگاه تربیت مدرس

 

زندگینامه کوشیار گیلانی

 

کیا ابوالحسن کوشیار معروف به جیلی ، اخترشناش و ریاضیدان برجسته مسلمان ایرانی در قرن چهارم هجری است. همچنان که از نامش برمی آید از مردم گیلان بود. با وجود اهمیت علمی آثارش، متأسفانه از زندگی وی اطلاع چندانی به جا نمانده است . زمان تقریبی زندگی وی بین سالهای 330 تا 400 هجری قمری برآورد شده است.

همه آثاری که از این دانشمند به جا مانده، به زبان عربی است زیرا زبان علم در دوران درخشان تمدن اسلامی، زبان عربی بود. البته بخشی از این آثار در گذشته های دور به فارسی ترجمه شده است و نسخه های خطی آن در کتابخانه های کشورهای مختلف از جمله ایران، نگاهداری می شود.

کوشیار ، علم مثلثات را که توسط ابوالوفا بوزجانی و بتانی پایه ریزی شده بود، گسترش داد و جدولهای مثلثاتی آنان را تکمیل کرد.او نخستین کسی بود که مفهوم ظل (تانژانت) را به کار برد .

نام کوشیار گیلانی در موارد متعددی در متنهای ادبی، تاریخی و علمی فارسی نیز دیده می شود و چنین برمی آید که وی در میان ادیبان و دانشمندان از شهرت برخوردار بوده است.

از میان کتابهای گیلانی می توان به آثار زیر، اشاره کرد :

-         اصول حساب الهند

-         زیج جامع

-         مجمع الاصول فی احکام النجوم

-         کتاب الاسطرلاب

-         رسالة فی الابعاد و الاجرام

-         تجرید اصول ترکیب الجیوب

-         احکام سهمیات

-         لامع فی امثلة الزیج الجام

 

زندگینامه ابراهیم پورداود

 

ابراهیم پورداود فرزند حاج داود در سال 1264 شمسی در رشت متولد گردید. در مدرسه طلاب رشت تحصیل کرد. وقتی به تهران آمد به تحصیل در رشته پزشکی پرداخت، سپس عازم بیروت و پاریس شد و رشته حقوق را انتخاب کرد.

پورداود از جوانی اهل مطالعه و تحقیق بود. در جنگ بین الملل اول که متفقین بیطرفی ایران را نقض کردند، روزنامه ( رستاخیز ) را دایر کرد و بر ضد اشغالگران مقالاتی نوشت. و سپس از بغداد عازم استانبول و هند شد و به مطالعه کتب قدیمی پرداخت و دربارهً ( اوستا ) و مزدیستا بررسی عمیقی کرد و کتابی به نام ( خرمشاه ) نوشت و اطلاعاتی در دسترس پژوهندگان قرار داد.

استاد پورداود درباره تمدن ایران باستان در اروپا مطالعه کرد و به دعوت ( تاگور ) فیلسوف معروف هندی به استادی دانشگاه در هندوستان اشتغال یافت. سرانجام بر حسب دعوت دانشگاه تهران به ایران آمد و در دانشگاه به تدریس پرداخت.

استاد پورداود که مدت 30 سال در خارج از کشور اقامت داشت نتیجه بررسی ها و مطالعات خود را در چند جلد کتاب تنظیم نموده و سمت هایی از قبیل رئیس انجمن باستان شناسی - رئیس هیئت نمایندگی ایران در کنگره خاور شناسان در مسکو و عضویت آکادمی جهانی و هنر و ... را بر عهده داشت.

استاد پورداود در 26 آبان 1347 در سن 83 سالگی در تهران درگذشت و طبق وصیت او جسدش را به آرامگاه خانوادگی اش در رشت منتقل نموده و مدفون ساختند . پورداود با تمام علم و دانشی که داشت می گفت : یکی از فرزندان کوچک ایرانم و بسیار برایم دشوار است که از خود چیزی بنویسم.

 

نگاهی به زندگی گلچین گیلانی سراینه شعر باران با ترانه

 

 

مجدالدین میرفخرایی، که در آغاز شاعری با نام شعری گلچین گیلانی شناخته شده، به سال 1288 در خانه‌ای نزدیک سبزه‌میدان رشت چشم به جهان گشود. او فرزند مهدی و رفعت‌السادات بود. محمود، هدی و هوشمند، خواهر و برادران او بودند.

مجدالدین دوره‌ی ابتدایی را در رشت گذرانید (1304). یکی از معلمان او در این دوره، ابراهیم فخرایی، از اعضاء نهضت جنگل و روایتگر بعدی این نهضت بود که در آن سال‌ها در آغازین روزهای جوانی قرار داشت.

گلچین سپس برای ادامه‌ی تحصیل به تهران رفت و دوره‌های نخست و دوم متوسطه را در مدرسه‌های سیروس و دارالفنون گذراند. گلچین در دارالفنون شاگرد استادانی مانند عباس اقبال آشتیانی و حسن وحید دستگردی بود. وی از تشویق وحید دستگردی در زمینه‌ی سرودن شعر و نشر برخی از آنها در مجله‌ی ارمغان بهره‌مندی یافت.

شاعر گیلانی برای ادامه‌ی تحصیل رشته‌ی زبان و ادبیات فرانسوی (درس‌های فلسفه و علوم تربیتی) را در دارالمعلمین عالی و دانشگاه تربیت معلم برگزید. گلچین پس از فراغت از تحصیل، در آزمون اعزام دانشجو به اروپا شرکت کرد و توفیق یافت. در سال 1312 از طریق بندرانزلی به روسیه و اروپا رفت و سرانجام در انگلستان ماوا گرفت.

پس از آموختن زبان انگلیسی، با توجه به رشته‌ای که وزارت معارف ایران برای او مقرر کرده بود، به تحصیل در رشته‌ی ادبیات انگلیسی پرداخت. اما پس از مدتی، بی‌علاقگی خود را به این رشته نشان داد و با وجود مخالفت مقامات مسوول ایرانی، با گذراندن دوره‌ی مقدماتی به تحصیل در رشته‌ی پزشکی دانشگاه لندن مشغول شد.

او مشغول تحصیل در رشته‌ی پزشکی بود که شعله‌های جنگ جهانی دوم درگرفت و تحصیلش مدتی به تعویق افتاد. وی به خلاف دیگر دانشجویان ایرانی، در انگلستان ماند و با گویندگی در فیلم‌های خبری و اخبار رادیو با ترجمه‌ی اخبار و حتی رانندگی آمبولانس، آن شرایط دشوار را سپری کرد. تحصیلات گلچین در پزشکی عمومی و دوره‌ی تخصصی بیماری‌های گرمسیری، سرانجام در سال 1947 به پایان رسید. اما او در لندن اقامت کرد و به ایران بازنگشت. در این شهر مطب داشت و مشاور پزشکی سفارت ایران در لندن بود. علاوه بر این، از کمک به ایرانیانی که برای معالجه به انگلستان می‌آمدند، دریغ نداشت.

گلچین با ای، جی، آربری،‌ایران‌شناس نامور انگلیسی دوستی داشت. شعرهای او را به انگلیسی برگردانده و شرح‌هایی درباره‌ی آنها نوشته است. مسعود فرزاد، که سال‌ها در انگلستان اقامت داشت، دوستی صمیمانه‌ای با گلچین داشت. برخی شاعران و نویسندگان و ادیبان ایرانی، که به انگلستان سفرهایی داشتند،‌نیز با او دوستی یافتند: غلامعلی رعدی آذرخشی، پرویز ناتل خانلری، صادق چوبک، محمدعلی اسلامی ندوشن، محمد زهری، امیر هوشنگ ابتهاج (ه.ا.سایه) هم که پسرخاله‌ی گلچین بود، دیدارهایی با او در انگلستان داشت.

شاعر گیلانی برخلاف زندگی هنری‌اش، در زندگی خانوادگی مرد کامروایی نبود و سه بار زندگی زناشویی‌اش به سرانجام نرسید.

مجدالدین میرفخرایی در شصت و سه سالگی، به ناگهان و به سبب سرطان خون پیشرفته،‌زندگی را در لندن بدرود گفت و در همین شهر به خاک سپرده شد: 29‌آذر 1351 (برابر با بیستم دسامبر 1972م).

شعر گلچین

گذشته از برخی شعرهای سنتی آغازین و برخی تجربه‌های پراکنده‌ی پایانی، در مجموع باید گفت که شعرهای گلچین در دو دهه‌ی 1330-1320 در روند تجدد شعر فارسی در سده‌ی بیستم میلادی اهمیت زیادی دارد. این شعرها، که اغلب، در فضایی دور از واژگان ادبی در روابط شناخته شده‌ی مفهومی - کلامی شعر فارسی سروده شده است، نمونه‌هایی است از تجددی اعتدالی در شعر ایران عصر جدید. وصف‌های مستقیم و طبیعت گرایی‌های رمانتیک، البته از نوع دلپذیر آن؛ و زبانی که با وجود سادگی و بی‌پیرایگی، در نگاهی دقیق‌تر، نشانه‌هایی از فارسی سره بر خود دارد، از جمله‌ی پراهمیت‌ترین ویژگی‌های شعر او محسوب می‌شود.

بخش عمده‌ای از این شعرها، نخستین بار،‌در مجله ادبی و فرهنگی معتبر سخن نشر یافت و سبب شهرت گوینده‌ی آنها شد. علاوه بر این، باید به یاد‌ آورد که شعرهای گلچین بر رونق نوع شعر نوگرای اعتدالی افزود. این شعرها به سلیقه‌ی شعری ناتل خانلری، سردبیر سخن، نزدیک بود و صفحه‌ی مکتب ادبی سخن با ورود زودهنگام فریدون توللی و پس از مدتی،‌نادر نادرپور و فریدون مشیری تکمیل شد. گلچین یکی از پیشاهنگان این مکتب است.

در میان شعرهای گلچین گیلانی، هیچ یک نتوانست به اندازه‌ی باران در میان خوانندگان عام و خاص نفوذ یابد و شناخته شود در واقع، نام گلچین گیلانی و باز باران، با ترانه، با گهرهای فراوان، به صورتی شگفت‌آور، در هم‌تنیده شده است. شهرت این شعر با ورود روایت خلاصه شده‌ای از آن در کتاب‌های درسی دبستانی، بیش از پیش شد و بر ذهن و زبان ایرانیان جاری گشت.

 یک روز دوباره خانه خواهم رفت

در خواهم زد چو مرد بیگانه

خواهی پرسید: کیست پشت در؟

خواهم پرسید: کیست در خانه؟

آری یک روز خانه خواهم رفت

در خواهم زد چو مرد دیوانه

دیوانه‌تری به خشم خواهد گفت:

او دیگر نیست توی این خانه

یک روز دوباره خانه خواهم رفت...

اما ... اما کجاست آن خانه؟

نه مادر

نه پدر

نه در...

آیا ... آیا همه چیز افسانه؟

 

شیر جنگل خُس گیلان زمین به یاد شیون فومنی

« شیر جنگل خُس گیلان زمین » این اصطلاح را شاید بارها و بارها در وصف شیون فومنی شنیده ایم که سوم دی ماه امسال اگر زنده بود باید جشن 62 سالگی اش را می گرفت.اما خدا رحمتش کند ؛اجل مهلتش نداد .

روباراَ آب بآمو دریا نانسته
ببرده عالماَ دونیا نانسته
اَجل وختی بآیه پیر شنو باز
دیمیره آب من گوزگا نانسته

این را می دانم که بنده مثل خیلی ها شاید مرحوم شیون را نشناسم ، چرا که نه او را از نزدیک دیده ام و نه آنطور که باید ، آثارش را مرور کرده ام . ولی دوست دارم حالا که در آستانه ی زادروزش قرار گرفته ایم ، یادی از او کرده باشم . شیون را از کودکیِ بسیار دور می شناسم . از گِشه دمرده اش که قصه ی غم انگیز و غریبی بود از تازه دامادی که عروس اش را به حکم تقدیر ، در همان شب اول زندگی شان از دست داد . عجیب بود که هرگاه که این کاست را گوش می دادم ، انگار برای اولین بار گوش می دهم و هر بار نکته ی جدیدی می یافتم . اصولاً این از ویژگی های صدا و کلام شیون بود که افزون بر جذب مخاطب ، او را به تأمل فراوان و فکر فرو می برد . تأملی که گاهی انگیزه ای می شود برای کارهای بزرگ . مثلاً اگر شما تاکنون « امی ماران » شیون گوش داده باشید و اگر دور از وطن و خانواده هم بوده باشید ؛ قطعا بی اختیار احساس دلتنگی می کنید و شاید گوشی تلفن را برداشته اید  و احوالی از مادر پرسیده باشید .
به عقیده ی بنده شیون علاوه بر این که شاعری خوش لحن و ماهر بود ، جامعه و خصوصاً اطراف خود را بسیار عالی می شناخت ، این را به راحتی می توان از شعرهایش فهمید . کافی ست که نقل و نبات هاپ و معرفی (چانکشان) و ... را گوش داده باشید . در گشه دمرده تصویرسازی و نتیجه گیریِ او از ماجرا بسیار عالی و استادانه است . آنجا که می گوید :

قمارخانه تانستی کیشِ ببه
قصرطلا گاو و گامیشِ ببه
اما نوبوستی ایتا چوب خوردابه
گشه دمرده آبَ سر پوردابه

و یا تعریف او از یک دزد در «معرفی» :

دزد اونه که گیران فروختاندره
کارگرِ مرده ی سوختاندره
دزد اونه که کارخانه دارَ بوسته
قانونی خو اسبَ سوار َ بوسته
دزد اونه که خانه داره ده جی گا
دریاکنار ، دیهات مئِن ، شهرَجا
دزد اونه که مثل می اَبجی اَبرو
لنگه به لنگه ی اونه ترازو ...
...

تمامی این تعاریف و تعاریفی از این دست که در اشعار شیون موج می زند بقدری جسورانه و ماهرانه صورت گرفته که حرفی برای گفتن نگذاشته است ... .
او اگر هم بود شاید حرفهای بسیاری برای گفتن داشت ؛ حرفهایی که شاید می توانست راهگشا باشد . در هر صورت امروز فقدان شیون و شیون ها در شعر و ادبیات گیلان محسوس است . به روان پاکش درود می فرستیم و برایش آرزوی رحمت و غفران الهی را از درگاه خداوند داریم.

 

شهيد دکتر حسن عضدی

وقتی اسم عضدی میاد ذهن همه میره به سمت ورزشگاه داخل شهر رشت که به نام شهید دکتر حسن عضدی است ، اما دکتر عضدی چه کسی بود؟
حسن عضدی، مشهور به دکتر شهید عضدی ، زاده ۱۳۲۵ در شهر رشت است ، او در زمان شهادت رئیس سازمان سنجش آموزش کشور و معاون وزارت فرهنگ و آموزش عالی بود.
وی همچنین استاد دانشگاه و نماینده مردم رشت در مجلس خبرگان قانون اساسی و عضو هیات رئیسه این مجلس بود و پس از بازگشت به ایران مسئولیت های متعددی دیگر در کشور عهده دار شده بود.
دکتر عضدی در تاریخ ۷ تیر ۱۳۶۰ در پی حمله تروریستی بمب‌گذاری در تهران درگذشت. مدفن او در آرامگاهی در بهشت زهرا به نام آرامگاه شهدای هفتم تیر قرار دارد.

تحصیلات :
حسن عضدی پس از پایان سربازی از دانشکده علوم ارتباطات اجتماعی دانشگاه تهران در دو رشته "روابط عمومی و تبلیغات" و "روزنامه نگاری" لیسانس گرفت. سپس کارشناسی ارشد علوم سیاسی را از دانشکده علوم سیاسی دانشگاه تهران اخذ کرد.
بعد راهی آمریکا شد و در رشته مدیریت بازرگانی با تخصص مدیریت بین المللی از دانشگاه دالاس کارشناسی ارشد گرفت.در آمریکا به دلیل به دست آوردن درجه ممتاز به عضویت افتخاری انجمن مدیران آمریکا درآمد.
بعد از آن به دانشگاه تگزاس در دالاس رفت و در رشته اقتصاد سیاسی دکترا گرفت. بعد از وقوع انقلاب به ایران آمد و به تدریس در دانشگاه گیلان پرداخت.

 

زندگینامه آیت الله شیخ علی فومنی رشتی

ولادت
آیت الله شیخ علی فومنی رشتی به سال 1268ق در رشت به دنیا آمد.
 تحصیل
او مقدمات را از پدرش آموخت و فقه و اصول و فلسفه و کلام را نزد علمای رشت مانند مولی حسنعلی. مولی محمدعلی امام جمعه خواند. بیست ساله بود که پدرش درگذشت. برای تکمیل تحصیلات به سال 1289ق رهسپار کربلا شد و ظرف 5 سال از درس سرور فقیهان شیخ زین العابدین مازندرانی و دیگر استادان پرداخت. آنگاه به دتور حاج میرزا حبیب الله رشتی در نجف اشرف اقامت گزید و از وی و استادان دیگر علوم دینی و فلسفه و کلام رابیاموخت تا مهارت و استادی یافت و به اجتهاد مطلق نائل امد. شیخ علی رشتی فومنی به استناد اجازه نامه از حاج میرزا حبیب اللّه رشتی، شیخ حسن مامقانی، شیخ محمد طه نجف تبریزی و فاضل شربیانی، حدیث روایت می کرد. او بدین سان قله بلند اجتهاد را فتح کرد.
بازگشت به وطن
شیخ علی رشتی سال 1312ق از جوار حرم ملکوتی حضرت امام علی علیه السلام به زادگاهش کوچید. به مقام پیشنمازی و قضا و تدریس نشست و به مرجعیت عالی نائل آمد، و یکدم از نشر حقایق اسلامی و تعظیم شعائر الهی و امر به معروف و نهی از منکر فارغ ننشست و در دفاع از اصول و تعالیم اسلام هیچ عاملی از ترس گرفته تا ملاحظه و سرزنش و افکار عمومی در او اثر نمی گذاشت. 
در مشروطه
شیخ علی که از مجتهدان بنام بود و در پارسایی سرآمد همگنان بود در مشروطه او به صف مشروعه خواهان پیوست و با کسانی که ستیز با دین داشتند مبارزه کرد. او در این مبارزه با روحانی بزرگ گیلان آیت الله ملا محمد خمامی همراه شد. در تلگرافی که مجلس شورا به حاجی خمامی مخابره کرد و او را از حرکت به سوی پایتخت منصرف ساخت، نام حاجی شیخ علی نیز به دنبال اسم حاجی خمامی ذکر شده است.

در روزهای درگیری مشروطه طلبان با حکومت، گروهی از آنان در رشت, کمیته ای به نام: ستار تشکیل دادند. افرادی غرب زده چون: میرزا کریم خان, میرزا علی محمد خان تربیت, میرزا حسین کسمایی و… از اعضاء آن بودند. این گروه به طور سری به کشتن مخالفان خود دست می زدند. آیت الله شیخ علی فومنی و آیت الله خمامی نیز مانعی بر سر ایجاد مشروطه غربی به بودند.

در حکومت آقا بالاخان سردار افخم حاکم گیلان، پس از آنکه مجاهدین بر اوضاع شهر مسلط شدند حاکم مستبد را کشتند. سپس به سراغ سایر مخالفان رفتند. شب دوم ربیع الثانی 1327 سه عنصر تبهکار وارد خانه آیت الله فومنی شده، پس از شلیک چند گلوله متواری شدند. اصابت کشنده نبود. پزشکانی برای معالجه آوردند اما معالجه را مفید ندانستند. ایشان در همان حال زخم خوردگی زبان به پند و ارشاد خانواده اش گشود و مژده دادشان که به افتخار شهادت نایل خواهد گشت. نیمه شب دو نفر دیگر از همان دارودسته تبهکار وارد خانه شدند و با شلیک چند گلوله دیگر او را شهید نمودند، سپس خانواده و فرزندش را تهدید کردند و از گریه و فریاد باز داشتند.

فرزندش شیخ حسین، که نام خانوادگیش را به مناسبت شهید شدن پدرش «شهیدی» گذاشت.

نیاز به راهنمایی دارید؟با ما برای سفارش آگهی و تبلیغ خود تماس بگیرید!